کلمه جو
صفحه اصلی

شماسی

فرهنگ فارسی

منسوب است به دو جا در بغداد یکی باب الشماسیه است و دومی درب شماس

لغت نامه دهخدا

شماسی . [ ش َم ْ ما ] (ص نسبی ) منسوب است به دو جا در بغداد، یکی باب الشماسیة است و دومی درب شماس . (از لباب الانساب ).


شماسی .[ ش َم ْ ما ] (اِخ ) ابومنصور احمدبن محمودبن اسحاق مقری شماسی . او قرآن را نزد ابوحفص کتانی خواند و از او روایت کرد و خطیب ابوبکر قرآن را بر وی خواند. شماسی به سال 430 هَ . ق . درگذشت . (از لباب الانساب ).


شماسی. [ ش َم ْ ما ] ( حامص ) صفت و شغل شماس. ( یادداشت مؤلف ). || ( ص نسبی ) منسوب به شماس. آنچه به شماس منسوب و مربوط است :
روز شنبه ز دیر شماسی
خیمه زد در سواد عباسی.
نظامی.
کمر به عشق بتانی ببسته ای که میان
ببسته اند به زنارهای شماسی.
فلکی شروانی.
|| شخصی که بر دین شماس باشد. ( غیاث ) ( آنندراج ). رجوع به شماس شود.

شماسی. [ ش َم ْ ما ] ( ص نسبی ) منسوب است به دو جا در بغداد، یکی باب الشماسیة است و دومی درب شماس. ( از لباب الانساب ).

شماسی.[ ش َم ْ ما ] ( اِخ ) ابومنصور احمدبن محمودبن اسحاق مقری شماسی. او قرآن را نزد ابوحفص کتانی خواند و از او روایت کرد و خطیب ابوبکر قرآن را بر وی خواند. شماسی به سال 430 هَ. ق. درگذشت. ( از لباب الانساب ).

شماسی . [ ش َم ْ ما ] (حامص ) صفت و شغل شماس . (یادداشت مؤلف ). || (ص نسبی ) منسوب به شماس . آنچه به شماس منسوب و مربوط است :
روز شنبه ز دیر شماسی
خیمه زد در سواد عباسی .

نظامی .


کمر به عشق بتانی ببسته ای که میان
ببسته اند به زنارهای شماسی .

فلکی شروانی .


|| شخصی که بر دین شماس باشد. (غیاث ) (آنندراج ). رجوع به شماس شود.


کلمات دیگر: