کلمه جو
صفحه اصلی

رم کرده

فرهنگ فارسی

گریخته رم زده رم دیده

لغت نامه دهخدا

رم کرده. [ رَ ک َ دَ / دِ ] ( ن مف مرکب ) گریخته. رم زده. رم دیده. ( آنندراج ). رجوع به رم زده و رم دیده شود :
هرچند که بر چشم تو شوخی است مسلم
پیش دل رم کرده ما آهوی لنگ است.
صائب ( از آنندراج ).


کلمات دیگر: