کنایه از ناخوش و افسرده
سردرو
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
سردرو. [ س َ دِ رَ / رُو ] ( نف مرکب ) سردروکننده. سربرنده. خنجر یاشمشیری که سرها درو کند، سرها را ببرد :
بدو گفت جویا که ایمن مشو
ز جویا و از خنجر سردرو.
خورشید جان را نور و ضو.
سردرو. [ س َ ] ( ص مرکب ) کنایه از ناخوش و افسرده. ( بهار عجم ) :
امشبم شیشه بی می ناب است
سردروترز برف مهتاب است.
ز افسردگی چو آینه یخ بسته ایم ما.
بدو گفت جویا که ایمن مشو
ز جویا و از خنجر سردرو.
فردوسی ( شاهنامه چ بروخیم ج 2 ص 368 ).
عالی حسامش سردروخورشید جان را نور و ضو.
ناصرخسرو.
سردرو. [ س َ ] ( ص مرکب ) کنایه از ناخوش و افسرده. ( بهار عجم ) :
امشبم شیشه بی می ناب است
سردروترز برف مهتاب است.
ملا مفید بلخی ( از بهار عجم ).
از بسکه دیده ایم رقیبان سردروز افسردگی چو آینه یخ بسته ایم ما.
ملا مفید بلخی ( از آنندراج ).
سردرو. [ س َ ] (ص مرکب ) کنایه از ناخوش و افسرده . (بهار عجم ) :
امشبم شیشه بی می ناب است
سردروترز برف مهتاب است .
از بسکه دیده ایم رقیبان سردرو
ز افسردگی چو آینه یخ بسته ایم ما.
امشبم شیشه بی می ناب است
سردروترز برف مهتاب است .
ملا مفید بلخی (از بهار عجم ).
از بسکه دیده ایم رقیبان سردرو
ز افسردگی چو آینه یخ بسته ایم ما.
ملا مفید بلخی (از آنندراج ).
سردرو. [ س َ دِ رَ / رُو ] (نف مرکب ) سردروکننده . سربرنده . خنجر یاشمشیری که سرها درو کند، سرها را ببرد :
بدو گفت جویا که ایمن مشو
ز جویا و از خنجر سردرو.
عالی حسامش سردرو
خورشید جان را نور و ضو.
بدو گفت جویا که ایمن مشو
ز جویا و از خنجر سردرو.
فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ج 2 ص 368).
عالی حسامش سردرو
خورشید جان را نور و ضو.
ناصرخسرو.
دانشنامه عمومی
سردرو ممکن است به یکی از موارد زیر اشاره داشته باشد:
سردرو (بندرعباس)
سردرو (راور)
سردرو (بندرعباس)
سردرو (راور)
wiki: ایران است.
این روستا در دهستان سیاهو قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۹۰، جمعیت آن زیر سه خانوار بوده است.
این روستا در دهستان سیاهو قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۹۰، جمعیت آن زیر سه خانوار بوده است.
wiki: بخش کوهساران شهرستان راور در استان کرمان ایران است.
این روستا در دهستان هروز قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۲۸ نفر (۸خانوار) بوده است.
این روستا در دهستان هروز قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۲۸ نفر (۸خانوار) بوده است.
wiki: سردرو (راور)
کلمات دیگر: