کلمه جو
صفحه اصلی

رماق

فرهنگ فارسی

آنچه بدان روز گذارند از معیشت که باقی جان را نگاه دارد نفاق بگوشه چشم بکینه و خشم نگریستن

لغت نامه دهخدا

رماق. [ رَ / رِ ] ( ع اِ ) آنچه بدان روز گذارند از معیشت که باقی جان را نگاه دارد. ( منتهی الارب ). روزی بخور و نمیر. رجوع به رمامة شود.

رماق. [ رِ ] ( ع اِمص ) نفاق. ( اقرب الموارد ). دوروئی. ( ناظم الاطباء ). || ( مص ) به گوشه چشم به کینه و خشم نگریستن. ( از اقرب الموارد ).

رماق . [ رَ / رِ ] (ع اِ) آنچه بدان روز گذارند از معیشت که باقی جان را نگاه دارد. (منتهی الارب ). روزی بخور و نمیر. رجوع به رمامة شود.


رماق . [ رِ ] (ع اِمص ) نفاق . (اقرب الموارد). دوروئی . (ناظم الاطباء). || (مص ) به گوشه ٔ چشم به کینه و خشم نگریستن . (از اقرب الموارد).



کلمات دیگر: