درویش شدن مستمند گشتن مسکین شدن
درویش گردیدن
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
درویش گردیدن. [ دَرْ گ َ دی دَ ] ( مص مرکب ) درویش شدن. مستمند گشتن. مسکین شدن. اصفار. اعدام. املاق. خَوب. عُدم. اقشاء؛ درویش گردیدن سپس توانگری. هزل ، مردن شتران کسی پس درویش گردیدن وی. ( از منتهی الارب ).
کلمات دیگر: