کلمه جو
صفحه اصلی

سردستی گرفتن

فرهنگ فارسی

امداد و اعانت کردن و این در مقام خیر و شر هر دو گفته شود .

لغت نامه دهخدا

سردستی گرفتن. [ س َ رِ دَ گ ِ رِ ت َ ] ( مص مرکب ) امداد و اعانت کردن و این در مقام خیر و شر هر دو گفته شود، مثلاً به محتاجی چیزی بدهند یا خللی در کار کسی کنند گویند فلان سردستی به ما گرفت ؛ یعنی خللی در کار ما کرد، و در مقام هدهده ، مثلاً تو خوب سردستی به ما گرفته ای. ( آنندراج ) :
غیر از هوس طفلی و گنجشک ندانی
هرگز به اسیری نگرفتی سردستی.
میرنجات ( از آنندراج ).
نگرفت کس مراسردستی بغیر داغ
باشد به کیش سوخته ها مردمی روا.
شفیع اثر ( از آنندراج ).
یک جام ندادی به چو من باده پرستی
یک بار به عاشق نگرفتی سردستی.
محسن تأثیر ( از آنندراج ).


کلمات دیگر: