کلمه جو
صفحه اصلی

شماریدن

فرهنگ فارسی

حساب کردن شمردن

لغت نامه دهخدا

شماریدن.[ ش ُ دَ ] ( مص ) تعداد کردن و شمردن. حساب کردن. شمار کردن. اندازه کردن. ( ناظم الاطباء ). حساب کردن. ( آنندراج ). شمردن : پس چون لیث علی را به بغداد بردند و سبکری خویشتن را از جمله بندگان مقتدر شمارید. ( تاریخ سیستان ). || شمرده شدن. حساب شدن. ( ناظم الاطباء ). رجوع به شمردن و شماردن شود.


کلمات دیگر: