کلمه جو
صفحه اصلی

خواش

فرهنگ فارسی

نام قصبه ایست بسیستان که در دویست و دو هزار گزی زاهدان و یکصد و هفتاد و سه هزار و هفتصد گزی داور پناه و یکصد و شصت و دو هزار گزی ایرانشهر واقع است .

لغت نامه دهخدا

خواش. [ خوا / خا ] ( اِ ) مادرشوهر به اصطلاح مردم گناباد. || مادرزن در اصطلاح مردم گناباد.

خواش. [ خ ُ ] ( اِخ ) نام قصبه ای است بسیستان که در دویست ودوهزارگزی زاهدان و یکصد و هفتاد و سه هزار و هفتصد گزی داورپناه و یکصد و شصت و دو هزار گزی ایرانشهر واقع است. رجوع به کلمه خاش در این لغتنامه و ص 28، 29، 82، 85، 104، 172، 179، 281، 303،339، 359 تاریخ سیستان شود: شهرکیست [ بناحیت کرمان ] میان سند و میان کرمان اندر بیابان نهاده. ( حدود العالم ). شهری است از حدود خراسان و او را آبها روان است و کاریزها و جایی بانعمت است. ( حدود العالم ).

خواش . [ خ ُ ] (اِخ ) نام قصبه ای است بسیستان که در دویست ودوهزارگزی زاهدان و یکصد و هفتاد و سه هزار و هفتصد گزی داورپناه و یکصد و شصت و دو هزار گزی ایرانشهر واقع است . رجوع به کلمه ٔ خاش در این لغتنامه و ص 28، 29، 82، 85، 104، 172، 179، 281، 303،339، 359 تاریخ سیستان شود: شهرکیست [ بناحیت کرمان ] میان سند و میان کرمان اندر بیابان نهاده . (حدود العالم ). شهری است از حدود خراسان و او را آبها روان است و کاریزها و جایی بانعمت است . (حدود العالم ).


خواش . [ خوا / خا ] (اِ) مادرشوهر به اصطلاح مردم گناباد. || مادرزن در اصطلاح مردم گناباد.


پیشنهاد کاربران

خواش: نام قدیم شهرستان خاش دربلوچستان


کلمات دیگر: