خراج و عشور بر مال
قراض
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
قراض. [ ق ِ ] ( ع مص )مقارضة. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). پاداش دادن. ( منتهی الارب ). کیفر دادن و آن در کار بد و گفتار بدی است که انسان به رفیق خود بگوید. ( از اقرب الموارد ). || به شرکت تجارت کردن از مال غیری. ( منتهی الارب ). مضاربه. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || ( اِ ) خراج و عشور بر مال. ( ناظم الاطباء ).
قراض. [ ق َ ] ( ع اِ ) خراج و عشور بر مال. ( ناظم الاطباء ).
قراض. [ ق َ ] ( ع اِ ) خراج و عشور بر مال. ( ناظم الاطباء ).
قراض . [ ق َ ] (ع اِ) خراج و عشور بر مال . (ناظم الاطباء).
قراض . [ ق ِ ] (ع مص )مقارضة. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). پاداش دادن . (منتهی الارب ). کیفر دادن و آن در کار بد و گفتار بدی است که انسان به رفیق خود بگوید. (از اقرب الموارد). || به شرکت تجارت کردن از مال غیری . (منتهی الارب ). مضاربه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || (اِ) خراج و عشور بر مال . (ناظم الاطباء).
کلمات دیگر: