کلمه جو
صفحه اصلی

مت اخی

فرهنگ فارسی

( مت آخی ) متحد شده

لغت نامه دهخدا

( متآخی ) متآخی. [ م ُ ت َ ] ( ع ص ) متحدشده بواسطه اخوت و برادری کردن. ( ناظم الاطباء ). و رجوع به تَآخی شود.
متأخی. [ م ُ ت َ ءَخ ْ خی ] ( ع ص ) برادر گیرنده کسی را یا برادر خواننده. ( آنندراج ). آن که برادر شود، و برادر گیرد و برادر خواند کسی را. ( ناظم الاطباء ). || قصد چیزی کننده و صواب آن جوینده. ( آنندراج ). آن که بطور آگاهی ، قصد چیزی کند و صواب جوید آن را. ( ناظم الاطباء ). و رجوع به تَاءَخّی شود.


کلمات دیگر: