نسبت است به قراتکین
قراتکینی
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
قراتکینی . [ ق َ ت َ ] (اِخ ) عمودی است منسوب بشخصی از ترک که نامش قراتکین بوده . || قبیله ای منسوب به قراتکین ترک . (آنندراج ).
قراتکینی. [ ق َ ت َ ] ( ص نسبی ) نسبت است به قراتکین. رجوع به قراتکین شود.
قراتکینی. [ ق َ ت َ ] ( اِخ ) عمودی است منسوب بشخصی از ترک که نامش قراتکین بوده. || قبیله ای منسوب به قراتکین ترک. ( آنندراج ).
قراتکینی. [ ق َ ت َ ] ( اِخ ) عمودی است منسوب بشخصی از ترک که نامش قراتکین بوده. || قبیله ای منسوب به قراتکین ترک. ( آنندراج ).
قراتکینی . [ ق َ ت َ ] (ص نسبی ) نسبت است به قراتکین . رجوع به قراتکین شود.
کلمات دیگر: