( اسم ) نارنج .
رنج کشیدن و تحمل کردن کاری
رنج کشیدن و تحمل کردن کاری
کباد. [ ک ِ ] (ع مص ) رنج کشیدن و تحمل کردن کاری . (از اقرب الموارد). رنج کاری کشیدن و سختی دیدن . (از منتهی الارب ).
کباد. [ ک ُ ] (ع اِ) درد جگر. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (غیاث ) (آنندراج ). و فی الحدیث : الکباد من الغب ّ. (اقرب الموارد) : و ضعیفی و درد جگر را (به تازی ) کباد گویند. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).
کباد. [ ک ُب ْ با ] (ع اِ) لغتی است که عامه آنرا ترنج اطلاق کنند. (از المنجد).