کلمه جو
صفحه اصلی

لطفی

فرهنگ فارسی

( مولانا ) لطف الله حسن توقاتی عالم و شاعر ترک ( مقت. ۹٠٠ه. ) . وی بکتابداری ابوالفتح سلطان محمد خان پرداخت و در زمان سلطان با یزید خان بمدرسی برخی از مدارس گماشته شد . لطفی اشعاری سروده و کتابهایی نوشته که از آن جمله اند : [ المطالب الالهیه ] [ تلخیص التلخیص ] و ترجمه [ الفرج بعد الشده ] نوشته ابوعلی تنوخی بزبان ترکی .
نوائی او را دیوانی است به ترکی

لغت نامه دهخدا

لطفی. [ ل ُ ] ( اِخ ) شاعری است و این شعر او راست :
ز سوز سینه فریاد از دل ناشاد برخیزد
بلی در خانه آتش چون فتد فریاد برخیزد
به آن زلف و رخ و بالا به هر جا بگذری آنجا
همه سنبل دمد، گل بشکفد شمشاد برخیزد.
( قاموس الاعلام ترکی ).

لطفی. [ل ُ ] ( اِخ ) شاعری اصفهانی است و این بیت او راست :
بکش خنجر که جان بهر تو ای نازک میان دارم
تو خنجر در میان داری و من جان در میان دارم.
( قاموس الاعلام ترکی ).

لطفی. [ ل ُ ] ( اِخ ) ( مولانا... ) از تاشکند بود، حسن تمام داشت و بر جوانی دیگر عاشق بود و موی سر برگذاشت ، این مطلع را در آن محل گفته :
ساخت بی لیلی وشی ژولیده مو گردون مرا
یک سر مو فرق نتوان کرد از مجنون مرا.
( مجالس النفائس ص 164 ).

لطفی. [ ل ُ ] ( اِخ ) نام شاعری از مردم تبریز. پدر وی عرفی به کمانگری مشهور بوده است. وی به سیاحت هندوستان رفت و از جهانگیری شاه نواخت یافت و موزون الملک عنوان گرفت. این بیت او راست :
ز روزگار بود تلخکامی همه کس
ز تلخکامی من روزگار تلخ شده ست.
( قاموس الاعلام ترکی ).

لطفی. [ ل ُ ] ( اِخ ) نام شاعری سبزواری. این بیت او راست :
عشق باید به کمال ارنه زلیخا ز چه رو
پنجه در پنجه کند جذبه یعقوبی را.
( قاموس الاعلام ترکی ).

لطفی. [ ل ُ ] ( اِخ ) شاعر طهرانی. پدر و جد وی به صرافی شهرت داشته اند. این بیت او راست :
آه کز دیدن او گریه برآوردمرا
آخر این گریه بلائی به سر آورد مرا.
( قاموس الاعلام ترکی ).

لطفی. [ ل ُ ] ( اِخ ) نام شاعری از مردم کشمیر و برهمنی مذهب. این بیت او راست :
یقینم شد که از درددل زارم خبر دارد
که هر دم بهر من تدبیر آزاری دگر دارد.
( قاموس الاعلام ترکی ).

لطفی. [ ل ُ ] ( اِخ ) شاعری از مردم نیشابور و همین یک شعر از او یادگار است :
چه لازم است تو بدنام قتل ما باشی
ستاره ای و سپهری و روزگاری هست.
( آتشکده آذر ص 131 ) ( قاموس الاعلام ترکی ).

لطفی. [ ل ُ ] ( اِخ ) از شعرا و ظرفای نیک مشهد و به داشتن معانی لطیف و ظریف مشهور باشد. این بیت او راست :
شد چو مهمان من آن شمع شب افروز امشب
کاش تا صبح قیامت نشود روز امشب.

لطفی . [ ل ُ ] (اِخ ) (مولانا...) از تاشکند بود، حسن تمام داشت و بر جوانی دیگر عاشق بود و موی سر برگذاشت ، این مطلع را در آن محل گفته :
ساخت بی لیلی وشی ژولیده مو گردون مرا
یک سر مو فرق نتوان کرد از مجنون مرا.

(مجالس النفائس ص 164).



لطفی . [ ل ُ ] (اِخ ) (مولانا...) رونی . از مردم ماوراءالنهر و معاصر و مصاحب جامی شاعر معروف و وی ملک الکلام زمان خود بوده ، در ترکی بی نظیر و دیوان ترکی او مشهور و دلپذیر است و بسیار مطلعهای متعذرالجواب دارد. از آن جمله این است :
نازک لوک ایچره بیلی خایوق تار گیسوئی
او ز حدینی بیلیب بیلی دین التوروم قوئی .
و این مطلع نیز از اوست :
صید آیتی دلبریم منی آشفته ساج دین
صالدی کمند بوینومه ایکی قولاج دین .
و مولانا ده هزار بیت خوب در مثنوی گفته ولیکن چون به بیاض نبرده شهرت نگرفته و به فارسی نیز قصیده ها دارد و در این زبان نیز استاد است و نودونه سال عمر او بوده و در آخر عمر قصیده ای آفتاب ردیف گفته هیچکس ازاقران او تتبع آن نتوانسته و آن مطلع این است :
ای ز زلف شب مثالت سایه پرور آفتاب
شام زلفت را بجای ماه در بر آفتاب .
و در وقت مرگ وصیت کرد که مولانا عبدالرحمن جامی این مطلع او را در دیوان خود ثبت کند و آن را غزل سازد:
گر کار دل عاشق با کافر چین افتد
به زآنکه به بدخویی بیرحم چنین افتد.
و مولانا جامی به وصیت او عمل کرده و این را غزل ساخته و در دیوان ثبت فرموده و مولانا لطفی در ایام جوانی تحصیل علوم ظاهریه تمام کرده و بعد از تکمیل به خدمت مولانا شهاب الدین خیابانی آمد و به تحصیل علوم باطنی و تصوف مشغول گشت و این طریق را تکمیل فرمود و بالجمله مولانا شخصی جامع علم ظاهر و باطن بوده و میر علیشیر گوید که جهت من فاتحه ای خواند که سبب تمام فتوحات و فیوضات آخرت نیز گردد و مولانا در شهر هرات مدفون است نزدیک مسکن خود در ده کنار. (مجالس النفائس چ حکمت ص 49 و 223) (قاموس الاعلام ترکی ) (حبیب السیر ج 2 ص 241).


لطفی . [ ل ُ ] (اِخ ) از شعرا و ظرفای نیک مشهد و به داشتن معانی لطیف و ظریف مشهور باشد. این بیت او راست :
شد چو مهمان من آن شمع شب افروز امشب
کاش تا صبح قیامت نشود روز امشب .

(مجالس النفائس ص 71) (قاموس الاعلام ترکی ).



لطفی . [ ل ُ ] (اِخ ) شاعر طهرانی . پدر و جد وی به صرافی شهرت داشته اند. این بیت او راست :
آه کز دیدن او گریه برآوردمرا
آخر این گریه بلائی به سر آورد مرا.

(قاموس الاعلام ترکی ).



لطفی . [ ل ُ ] (اِخ ) شاعری است و این شعر او راست :
ز سوز سینه فریاد از دل ناشاد برخیزد
بلی در خانه آتش چون فتد فریاد برخیزد
به آن زلف و رخ و بالا به هر جا بگذری آنجا
همه سنبل دمد، گل بشکفد شمشاد برخیزد.

(قاموس الاعلام ترکی ).



لطفی . [ ل ُ ] (اِخ ) شاعری از مردم نیشابور و همین یک شعر از او یادگار است :
چه لازم است تو بدنام قتل ما باشی
ستاره ای و سپهری و روزگاری هست .

(آتشکده ٔ آذر ص 131) (قاموس الاعلام ترکی ).



لطفی . [ ل ُ ] (اِخ ) شیرازی . از مجردان زمان و از سیاحان اوان خود بوده و سیاحت ممالک ایران و هندوستان کرده و در هندوستان وفات یافته . این رباعی از اوست :
شد عارف و عامی همه را عار از من
بدنامی بت پرست و دیندار از من
بیقدری سبحه ننگ زنار از من
هفتادودو ملتند بیزار از من .

(ریاض العارفین ص 231).



لطفی . [ ل ُ ] (اِخ ) محمد.رجوع به محمد لطفی جمعه شود. (معجم المطبوعات ج 2).


لطفی . [ ل ُ ] (اِخ ) نام شاعری از مردم تبریز. پدر وی عرفی به کمانگری مشهور بوده است . وی به سیاحت هندوستان رفت و از جهانگیری شاه نواخت یافت و موزون الملک عنوان گرفت . این بیت او راست :
ز روزگار بود تلخکامی همه کس
ز تلخکامی من روزگار تلخ شده ست .

(قاموس الاعلام ترکی ).



لطفی . [ ل ُ ] (اِخ ) نام شاعری از مردم کشمیر و برهمنی مذهب . این بیت او راست :
یقینم شد که از درددل زارم خبر دارد
که هر دم بهر من تدبیر آزاری دگر دارد.

(قاموس الاعلام ترکی ).



لطفی . [ ل ُ ] (اِخ ) نام شاعری سبزواری . این بیت او راست :
عشق باید به کمال ارنه زلیخا ز چه رو
پنجه در پنجه کند جذبه ٔ یعقوبی را.

(قاموس الاعلام ترکی ).



لطفی . [ ل ُ ] (اِخ ) نوائی . او را دیوانی است به ترکی .


لطفی . [ ل ُ] (اِخ ) مولانا لطف اﷲبن حسن توقاتی ، مقتول به سال 900 هَ . ق . او راست : حاشیه بر شرح مفتاح سید، رسالة فی الذبح ، تعلیقه بر اوائل شرح مواقف سید، المطالب الالهیة و متن آن در باب علوم متنوعه ، تلخیص التلخیص ، تعلیقه بر اوائل صحیح بخاری ، السبع الشداد. وی الفرج بعدالشدة ابوعلی تنوخی را به ترکی ترجمه کرده است و هم او را بحثی است با مولی عذاری در السبع الشداد و نیز رساله ای فی تحقیق الایمان و حاشیه ای بر شرح مطالعدارد. صاحب قاموس الاعلام گوید: از مردم توقات و از اعاظم علما و شعراست . در محضر درس سنان پاشا تحصیل علم کرد و پس از آمدن علی قوشچی از دیار عجم بروم ، به اشاره ٔ سنان پاشا از وی در علوم ریاضی و هیأت استفاضت کرد و سپس به سنان پاشا افاضت فرمود. و به دلالت این وزیر به خدمت ابوالفتح سلطان محمدخان رسید و منصب کتابدار یافت و از این راه به مطالعه ٔ کتب نادری دسترسی پیدا کرد و آنگاه هنگام مغضوبیت سنان پاشا و نفی اوبه سفری حصار، صاحب ترجمه نیز به مکانی رفت و بعد در روزگار سلطان بایزیدخان به مدرسی برخی از مدارس منصوب گشت و در ضمن به انتقاد حاشیه ای که خطیب زاده ٔ لاابالی مشرب به حاشیه ٔ سیدشریف بر تجوید نوشته بود پرداخت ، بالنتیجه جمعی صاحب غرض به تحریک خطیب زاده به بددینی وی گواهی دادند و او را به دروغ به سوء عقیدت منسوب ساختند و به الحادش محکوم گردانیدند و خونش را مباح شمردند و به سال 900 هَ . ق . مقتول گشت و جمله ٔ«لقدمت شهیداً» تاریخ قتل اوست . وی را حواشی و رسائل علمی بسیار است و در تقسیم علوم و فنون کتب معتبری دارد و هم او را اشعاری است . (قاموس الاعلام ترکی ).


لطفی . [ل ُ ] (اِخ ) شاعری اصفهانی است و این بیت او راست :
بکش خنجر که جان بهر تو ای نازک میان دارم
تو خنجر در میان داری و من جان در میان دارم .

(قاموس الاعلام ترکی ).



دانشنامه عمومی

لطفی می تواند اشاره به یکی از موارد زیر داشته باشد:
عمارت لطفی
قنات کلاته لطفی، گناباد
کهریز لطفی
گودال لطفی
لطفی (زابل)
لطفی زاده
لطفی منصوری
محمدحسن لطفی تبریزی
محمدرضا لطفی
محمدنقی لطفی
یخچال حاج آقا محمد لطفی


کلمات دیگر: