کلمه جو
صفحه اصلی

قراقره

فرهنگ فارسی

آبی است به نجد

لغت نامه دهخدا

( قراقرة ) قراقرة. [ ق ُ ق ِ رَ ]( ع ص ) زن بسیارسخن. ( منتهی الأرب ) ( از اقرب الموارد ). || ( اِ ) ریه مانندی که شتر وقت مستی از دهن برآرد. ( منتهی الأرب ). شقشقة. ( اقرب الموارد ).

قراقرة. [ ق ُ ق ِ رَ ] ( اِخ ) آبی است به نجد. ( منتهی الأرب ). آبی است از آبهای ضباب در نجد. ( از معجم البلدان ).

قراقرة. [ ق ُ ق ِ رَ ] (اِخ ) آبی است به نجد. (منتهی الأرب ). آبی است از آبهای ضباب در نجد. (از معجم البلدان ).


قراقرة. [ ق ُ ق ِ رَ ](ع ص ) زن بسیارسخن . (منتهی الأرب ) (از اقرب الموارد). || (اِ) ریه مانندی که شتر وقت مستی از دهن برآرد. (منتهی الأرب ). شقشقة. (اقرب الموارد).



کلمات دیگر: