کلمه جو
صفحه اصلی

کبح

عربی به فارسی

گزنده , زننده , تند , تيز , طعنه اميز


فرهنگ فارسی

حیوانی شبیه به بوقلمون

لغت نامه دهخدا

کبح . [ ](ع اِ) حیوانی شبیه به بوقلمون . (دزی ج 2 ص 437).


کبح. [ ک َ ] ( ع مص ) لگام بازکشیدن ستور را تا بازایستد از رفتن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). کبح دابه به لگام ؛ کشیدن آن به لگام و زدن لگام بدهان وی تا بازایستد و ندود و بقولی کشیدن عنان دابه تاسر را راست نگاه دارد. ( از اقرب الموارد ). || به شمشیر زدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). به شمشیر زدن کسی را و بقولی زدن در گوشت کسی بی آنکه به استخوان آسیب رسد. ( از اقرب الموارد ). || برگردانیدن کسی را از حاجت وی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). || نپذیرفتن و دفع کردن ( دیوار تیر و مانند آنرا ). || اصابت شدید کردن ( سنگ بدست و پای حیوان ) ( از اقرب الموارد ).

کبح.[ ک ُ ] ( ع اِ ) نوعی از ترف سیاه یا رخبین است. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). رخبین. قره قروت. لور کشک. ( یادداشت مؤلف ). نوعی از کشک سیاه. ( از اقرب الموارد ).

کبح. [ ]( ع اِ ) حیوانی شبیه به بوقلمون. ( دزی ج 2 ص 437 ).

کبح . [ ک َ ] (ع مص ) لگام بازکشیدن ستور را تا بازایستد از رفتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). کبح دابه به لگام ؛ کشیدن آن به لگام و زدن لگام بدهان وی تا بازایستد و ندود و بقولی کشیدن عنان دابه تاسر را راست نگاه دارد. (از اقرب الموارد). || به شمشیر زدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). به شمشیر زدن کسی را و بقولی زدن در گوشت کسی بی آنکه به استخوان آسیب رسد. (از اقرب الموارد). || برگردانیدن کسی را از حاجت وی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || نپذیرفتن و دفع کردن (دیوار تیر و مانند آنرا). || اصابت شدید کردن (سنگ بدست و پای حیوان ) (از اقرب الموارد).


کبح .[ ک ُ ] (ع اِ) نوعی از ترف سیاه یا رخبین است . (منتهی الارب ) (آنندراج ). رخبین . قره قروت . لور کشک . (یادداشت مؤلف ). نوعی از کشک سیاه . (از اقرب الموارد).



کلمات دیگر: