کلمه جو
صفحه اصلی

مت ازف

فرهنگ فارسی

( مت آزف ) کوتاه قامت

لغت نامه دهخدا

( متآزف ) متآزف. [ م ُ ت َ زِ ] ( ع ص ) کوتاه قامت که دست و پایش کوچک و با هم نزدیک باشد. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). مرد کوتاه. ( اقرب الموارد ): قال ابوزید: قلت لاعرابی ماالمحبنطی قال المتکاکی ، قلت ماالمتکاکی قال المتآزف ، قلت ما المتآزف قال انت احمق و ترکنی و مر. ( منتهی الارب ). || مکان تنگ. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( آنندراج ). || مرد بدخو و تنگدل. ( منتهی الارب ) ( از ذیل اقرب الموارد ) ( از آنندراج ). || ضعیف و ترسو. ( از اقرب الموارد ). || خانه های پیوسته بهم. || چادرهای نزدیک بهم. ( ناظم الاطباء ).
متأزف. [ م ُ ت َ ءَزْ زِ ] ( ع ص ) گام نزدیک نهنده. ( آنندراج ). آن که قدمهای کوتاه بر می دارد. ( ناظم الاطباء ). || آن که می گیرد بسته و اسیر را و کوتاه قدم را. ( ناظم الاطباء ). || جای تنگ. ( ناظم الاطباء ). || رفیق درشت و بدخوی. ( ناظم الاطباء )( از اقرب الموارد ). و رجوع به متآزف و تأزف شود.


کلمات دیگر: