کلمه جو
صفحه اصلی

قراس

فرهنگ فارسی

نام پسر سالم غنوی شاعر

لغت نامه دهخدا

قراس. [ ق ُ ] ( ع ص ) سخت و ستبر از شتر و جز آن. ( از اقرب الموارد ). قراسیة. رجوع به قراسیة شود.

قراس. [ ق َ ] ( اِخ ) نام دو کوه است در یمن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). نام کوهی است در یمن. ( ناظم الاطباء ). آل قراس ، کوههای خنک و سرد یا چند پشته است در اطراف سراة و مائد. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). نام چندین کوه خنک و سرد نزدیک سراة. ( ناظم الاطباء ).

قراس. [ ق ِ ] ( اِخ ) نام پسر سالم غنوی شاعر. ( منتهی الارب ).

قراس . [ ق َ ] (اِخ ) نام دو کوه است در یمن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). نام کوهی است در یمن . (ناظم الاطباء). آل قراس ، کوههای خنک و سرد یا چند پشته است در اطراف سراة و مائد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). نام چندین کوه خنک و سرد نزدیک سراة. (ناظم الاطباء).


قراس . [ ق ِ ] (اِخ ) نام پسر سالم غنوی شاعر. (منتهی الارب ).


قراس . [ ق ُ ] (ع ص ) سخت و ستبر از شتر و جز آن . (از اقرب الموارد). قراسیة. رجوع به قراسیة شود.



کلمات دیگر: