کلمه جو
صفحه اصلی

مت ازی

فرهنگ فارسی

( مت آزی ) آنکخه با هم نزدیگ یکدیگز نشیند

لغت نامه دهخدا

( متآزی ) متآزی.[ م ُ ت َ ] ( ع ص ) آنکه با هم نزدیک یکدیگر نشیند. ( آنندراج ). نشانیده شده نزدیک دیگری. ( ناظم الاطباء ).
متأزی. [ م ُ ت َ ءَزْ زی ] ( ع ص ) بازگردنده. ( آنندراج ). بازداشته شده. ( ناظم الاطباء ). || تیری که در شکار رسد و جنبد در آن. ( آنندراج ). تیری که بخوبی به نشانه میخورد. || بازدارنده. || کسی که باز می ایستد و منصرف می شود و امتناع می کند. ( ناظم الاطباء ). و رجوع به تأزی شود.


کلمات دیگر: