لشکر گرد آوردن تجنید : دگر چه چاره کنم باز عشق لشکر کرد بتیغ قهر دل خسته را مسخر کرد . ( مجد همگر لغ. )
لشکر کردن
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
لشکر کردن. [ ل َ ک َ ک َدَ ] ( مص مرکب ) تجنید. سپاه گرد آوردن :
دگر چه چاره کنم باز عشق لشکر کرد
به تیغ قهر دل خسته را مسخر کرد.
دگر چه چاره کنم باز عشق لشکر کرد
به تیغ قهر دل خسته را مسخر کرد.
مجد همگر.
کلمات دیگر: