کلمه جو
صفحه اصلی

پیم

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱- از زبان کسی مطلبی ( کتبی یا شفاهی )را بدیگری رساندنپیغامرسالت : هم آنگه چو بنشست بر پای خاست پیام سکندر بیاراست راست . ( فردوسی ) توضیح در قدیم وسیل. پیام شخص و نامه هر دو بوده لیکن امروزه غالبا شخص است . ۲- سلام درود : بهر بوم و بر کو فرود آمدی ز هر سو پیام و درود آمدی . ( شا.بخ ۳ ) ۲۳۴٠ : ۸- وحی الهام : در راه عشق وسوسه اهرمن بسی است پیش آی و گوش دل به پیام سروش کن . ( حافظ ) ۴- اوامر و نواهی .
نام یکی از رودهای ایالت توبولسک از سیبری

لغت نامه دهخدا

پیم. [ پ َ ی َ ] ( اِ ) مخفف پیام. ( آنندراج ).
- پیمبر ؛ رجوع به همین کلمه در جای خود شود.

پیم. ( اِخ ) نام یکی از رودهای ایالت توبولسک از سیبری و آن از طرف راست برودخانه اوبی میریزد و در حدود 70 درجه از طول شرقی بجانب جنوب جاری میشود. طول مجرای آن به 270 هزار گز میرسد و پیچ و خم بسیار دارد و سدهای ریگی وافر در بسترش یافت میشود. ( قاموس الاعلام ترکی ).

پیم . (اِخ ) نام یکی از رودهای ایالت توبولسک از سیبری و آن از طرف راست برودخانه ٔ اوبی میریزد و در حدود 70 درجه از طول شرقی بجانب جنوب جاری میشود. طول مجرای آن به 270 هزار گز میرسد و پیچ و خم بسیار دارد و سدهای ریگی وافر در بسترش یافت میشود. (قاموس الاعلام ترکی ).


پیم . [ پ َ ی َ ] (اِ) مخفف پیام . (آنندراج ).
- پیمبر ؛ رجوع به همین کلمه در جای خود شود.


گویش مازنی

/pim/ نیم سقفی که درون اتاق و بالای اجاق قرار داشت و شالی را به منظور خشک شدن روی آن پهن می نمودند

نیم سقفی که درون اتاق و بالای اجاق قرار داشت و شالی را به ...


پیشنهاد کاربران

شیر خوردنی در زبان پهلوی

پیم در زبان فارسی به معنای شیرِ پستان یا شیرِ خوردنی آمده است. ورتای اوستاییِ آن ( Av. paēman ) است.


کلمات دیگر: