کلمه جو
صفحه اصلی

چلیپا کردن

فرهنگ فارسی

منحنی کردن . خم کردن

لغت نامه دهخدا

چلیپا کردن. [ چ َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) منحنی کردن. خم کردن. خماندن.
- پشت کمان و تیر چلیپا کردن ؛ کنایه است از نهادن تیر در کمان برای تیراندازی :
پشت کمان و تیر چلیپا کند به رزم
تا اسم روم و رسم چلیپا برافکند.
خاقانی.
- چلیپا کردن خویشتن را ؛ ظاهراً کنایه از خم کردن و منحنی کردن خویشتن در مقام تعظیم و تکریم کسی و اظهار کوچکی کردن :
کسی را که اندیشه ناخوش بود
بدان ناخوشی رای او کش بود
همی خویشتن را چلیپاکند
به پیش خردمند رسوا کند.
فردوسی.
رجوع به چلیپا شود.

پیشنهاد کاربران

چلیپا کردن : ظاهرا کنایه از خم کردن و منحنی کردن و در معنی هنری و کنایه از رسوا و انگشت نما کردن
دکتر کزازی در مورد این کنایه می گوید: " این کنایه از دید پندارشناسی ، از آن روی پدید آمده است که هر کس را به چلیپا در آورند ، در میانه ی مردمان رسوا خواهد شد و به تبهکاری و بدکرداری نام بر خواهد آورد"
همی خویشتن را چلیپا کند ؛
به پیش خردمند ، رسوا کند
معنی بیت :خود را انگشت نما و در نزد خردمندان رسوا خواهد ساخت.
نامه ی باستان ، ج ۳ ، داستان سیاوش ، دکتر کزازی ، ۱۳۸۴، ص 172.




کلمات دیگر: