کلمه جو
صفحه اصلی

بزد

فرهنگ فارسی

از مصدر بختن یا بوختن و از مصدر دوم آن بزشن یعنی رهائی بخشیدن بزد .

لغت نامه دهخدا

بزد. [ب ُ / ب ُ زَ ] ( فعل ) از مصدر بختن یا بوختن و از مصدر دوم آن بزشن یعنی رهائی بخشیدن : بُزد؛ رهائی می بخشد. مهبزد؛ ماه نجات می دهد. ابوعلی ابزون مهبزد المجوسی شاعر است. ابزون. رجوع به ابوعلی ابزون... شود.

دانشنامه عمومی

مختصات: ۳۵°۱۲′۴۱″ شمالی ۶۰°۲۶′۳۰″ شرقی / ۳۵٫۲۱۱۳۹°شمالی ۶۰٫۴۴۱۶۷°شرقی / 35.21139; 60.44167
بزد ، روستایی است از توابع بخش مرکزی شهرستان تربت جام در استان خراسان رضوی.
این روستا در دهستان میان جام قرار دارد و بر اساس سرشماری سال ۱۳۸۵ جمعیت آن (۶۶۳خانوار) ۲٬۸۲۱نفر بوده است.

پیشنهاد کاربران

هرزه گر
فاحش و فاحش
به زن فاحشه بُزدِ و به مرد فاحش بُزد می گویند.
بُزدَوی به معنای هرزه گری کامل که به یونانی پورن می گویند.

زد یا خواهد زد یا باید زد
یکی از اینارو بنویسید


کلمات دیگر: