کلمه جو
صفحه اصلی

تسوج

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱- وزنی است معادل وزن چهار جو. ۲- یک بخش از ۲۴ بخش شبانروز یک ساعت . ۳- یک حصه از ۲۴ حص. چوب گز خیاطان . ۴- یک حصهاز ۲۴ حص. سیر بقالان ( در قدیم ).
قصبه از دهستان تسوج در بخش شبستر شهرستان تبریز است که در ۳۳ هزار گزی باختری شبستر و در مسیر صوفیان به شاهپور قرار دارد .

لغت نامه دهخدا

تسوج . [ ت َ ] (اِ) اصل آن تسو و فارسی است که تعریب شده و جیم به آخر آن الحاق گشته ، و معنی آن نیم دانگ است . (لسان العجم شعوری ج 1 ورق 273 ب ) :
چو دیناریست شش دانگ ای برادر
و دانگی چارتسو جست اشهر.

شمس فخری (از شعوری ایضاً).


و رجوع به تسو و طسوج شود.

تسوج . [ ت َ ] (اِخ ) دهی از دهستان کوار در بخش سروستان شهرستان شیراز است که در 95 هزارگزی باختر سروستان و 4 هزارگزی شوسه ٔ شیراز به فیروزآباد واقع است ، جلگه ای معتدل است و 948 تن سکنه دارد آب آن از رودخانه ٔ قره آغاج ، و محصول آنجاغله و چغندر و صیفی است . شغل مردم آنجا زراعت است وراه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).


تسوج . [ ت َ ] (اِخ ) یکی از دهستانهای پنجگانه ٔ بخش شبستر شهرستان تبریز است که در شمال باختری بخش و ساحل دریاچه ٔ ارومیه واقع است . از شمال به شهرستان مرند و از جنوب به دریاچه ٔ ارومیه و از خاور به دهستان شرفخانه و از باختر به ولایان محدود است . قراء ساحلی آن دارای هوای معتدل و مرطوب و راه آن ارابه رو است که میتوان اتومبیل برد. ولی قراء کوهستانی که دارای آب و هوای سالم است راه مالرو دارند. آب این دهستان از چشمه ها و رودخانه های محلی تأمین میشود. و محصول عمده ٔ آن غله و حبوبات و زردآلو و سیب میباشد. این دهستان از چهارده آبادی بزرگ و کوچک تشکیل شده و جمعاً 13480 تن سکنه دارد. و مهمترین قراء آن تسوج که مرکز دهستان است و قره تپه وامستجان می باشند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4). و رجوع به ماده ٔ بعد شود.


تسوج . [ ت َ ] (اِخ )قصبه ای از دهستان تسوج در بخش شبستر شهرستان تبریز است که در 33 هزارگزی شمال باختری شبستر در مسیر شوسه ٔ صوفیان به شاهپور قرار دارد. جلگه ای معتدل است و 4300 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه و محصول آنجا غله و حبوبات است شغل مردم زراعت و گله داری است . راه شوسه و فرهنگ و شعبه ٔ آمار و بهداری و پست و دبستان و 25 باب دکان دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).


تسوج. [ ت َ ] ( اِ ) اصل آن تسو و فارسی است که تعریب شده و جیم به آخر آن الحاق گشته ، و معنی آن نیم دانگ است. ( لسان العجم شعوری ج 1 ورق 273 ب ) :
چو دیناریست شش دانگ ای برادر
و دانگی چارتسو جست اشهر.
شمس فخری ( از شعوری ایضاً ).
و رجوع به تسو و طسوج شود.

تسوج. [ ت َ ] ( اِخ ) یکی از دهستانهای پنجگانه بخش شبستر شهرستان تبریز است که در شمال باختری بخش و ساحل دریاچه ارومیه واقع است. از شمال به شهرستان مرند و از جنوب به دریاچه ارومیه و از خاور به دهستان شرفخانه و از باختر به ولایان محدود است. قراء ساحلی آن دارای هوای معتدل و مرطوب و راه آن ارابه رو است که میتوان اتومبیل برد. ولی قراء کوهستانی که دارای آب و هوای سالم است راه مالرو دارند. آب این دهستان از چشمه ها و رودخانه های محلی تأمین میشود. و محصول عمده آن غله و حبوبات و زردآلو و سیب میباشد. این دهستان از چهارده آبادی بزرگ و کوچک تشکیل شده و جمعاً 13480 تن سکنه دارد. و مهمترین قراء آن تسوج که مرکز دهستان است و قره تپه وامستجان می باشند. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ). و رجوع به ماده بعد شود.

تسوج. [ ت َ ] ( اِخ )قصبه ای از دهستان تسوج در بخش شبستر شهرستان تبریز است که در 33 هزارگزی شمال باختری شبستر در مسیر شوسه صوفیان به شاهپور قرار دارد. جلگه ای معتدل است و 4300 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه و محصول آنجا غله و حبوبات است شغل مردم زراعت و گله داری است. راه شوسه و فرهنگ و شعبه آمار و بهداری و پست و دبستان و 25 باب دکان دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ).

تسوج. [ ت َ ] ( اِخ ) دهی از دهستان کوار در بخش سروستان شهرستان شیراز است که در 95 هزارگزی باختر سروستان و 4 هزارگزی شوسه شیراز به فیروزآباد واقع است ، جلگه ای معتدل است و 948 تن سکنه دارد آب آن از رودخانه قره آغاج ، و محصول آنجاغله و چغندر و صیفی است. شغل مردم آنجا زراعت است وراه مالرو دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7 ).

دانشنامه عمومی

تسوج (طروج، طسوج، تسوگ) شهری در شمال دریاچه ارومیه و در غرب استان آذربایجان شرقی و مرکز بخش تسوج از توابع شهرستان شبستر است. جمعیت این شهر در سال ۱۳۹۵ بالغ بر ۷,۵۲۲ نفر بوده است. تسوج در ۴۰ کیلومتری غرب شبستر (مرکز شهرستان)، ۵۵ کیلومتری شرق سلماس، ۱۱۰ کیلومتری غرب تبریز (مرکز استان)، ۱۴۰ کیلومتری شمال ارومیه و ۷۲۱ کیلومتری شمال غرب تهران (پایتخت) واقع شده است.
مسجد جامع تسوج و چنار واقع در حیاط آن
مسجد یادگارشاه
حمام بازار تسوج
کاروان سرای شاه عباسی مسیر تسوج - مرند
زیارتگاه علمدار
کول تپه(روستای قره تپه)
آتشکده در نزدیکی قره تپه
مقبره سادات ملکی
مزار علی حسین خان قلعه ای از بزرگان مشروطه آذربایجان
مزار پیر وردی در شمال شرق تسوج
تسوج اسکی (تسوج قدیمی)
سنگ آسیاب، نگهداری شده در میدان شهر داری تسوج و آسیاب قدیمی منطقه در نزدیکی روستای الماس
نام تسوج عربی شده تسوگ فارسی است که در زمان ساسانیان به معنای شهرستان بوده است.
حمدالله مستوفی در قرن هشتم هجری به علت زیاد بودن جمعیت تسوج در آن دوران، یکی از نام های قدیمی دریاچه ارومیه را دریای شور طسوج نام برده و دربارهٔ این شهر می نویسد: .mw-parser-output blockquote.templatequote{margin-top:0}.mw-parser-output blockquote.templatequote div.templatequotecite{line-height:1em;text-align:right;padding-right:2em;margin-top:0}.mw-parser-output blockquote.templatequote div.templatequotecite cite{font-size:85%}
طسوج قصبه ای است بر دو مرحلهٔ تبریز به جانب غربی و در شمال بحیرهٔ چیچست افتاده است، باغستان بسیار دارد، میوه هایش بسیار و نیکوست، از تبریز گرم تر و به جهت نزدیکی به بحیره به عفونت مایل است وآبش از رودی که از آن جبال آید و از چشمه تأمین می شود، ساکنانش از ترک و تاجیک ممزوجند، حقوق دیوانیش کمابیش پنج هزار دینار به دفتر درآمده است و به وقف ابواب البر ابوسعیدی تعلق دارد.

دانشنامه آزاد فارسی

تَسوج
شهری در استان آذربایجان شرقی، شهرستان شبستر، و مرکز اداری بخش انزاب. در منطقه ای کوهپایه ای به فاصله ۸۴کیلومتری غرب شمالی تبریز و ۳۱.۵کیلومتری غرب شمالی شبستر، سر راه تبریز و صوفیان به سلماس، قرار دارد. ارتفاع آن ۱,۳۹۰ متر است. اقلیم این شهر معتدل و نیمه خشک و جمعیت آن ۸,۱۲۰ نفر است.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] تسوج نیز یکی از تقسیمات جغرافیایی قدیم می باشد.
واژه طُسّوج معرّب لفظ فارسی تسو است.

ریشه اصطلاحی طسوج
در گذشته به جزئی از یک کوره که کوچک تر از رستاق بوده، طسّوج می گفته اند.

بیش ترین استعمال اصطلاح تسوج
این تقسیمات بیش تر برای سرزمین های عراق عرب به کار می رفته است، مانند طسوج انبار در یمن و طسوج های بُزُرْج سابور، مَسْکِن، بُداة و جُبَّه در عراق.
اما در ایران هم کاربرد داشته است، مانند طسوج های رُوَیْدشت و الرُّوذ در اصفهان و طسوج فارس.

نظر ابن رسته درباره واژه طسوج
...

پیشنهاد کاربران

واژه پارسی " تسو " به معنای ساعت و " تسوگ" که در زبان تازی تسوج گردیده در روزگار ساسانیان به بخش از استان گفته می شد .


کلمات دیگر: