کلمه جو
صفحه اصلی

پاشیده


مترادف پاشیده : پراکنده، فروریخته، متفرق، متلاشی

متضاد پاشیده : منسجم

مترادف و متضاد

besprent (صفت)
پاشیده، ریخته، افشانده

پراکنده، فروریخته، متفرق، متلاشی ≠ منسجم


فرهنگ فارسی

(اسم . پاشیدن ) ۱- پراگنده متفرق بر افشانده منثور . ۲- ریخته ریخته شده فرو ریخته .

فرهنگ معین

(دِ ) (ص مف . ) ۱ - پراکنده ، متفرق . ۲ - ریخته ، ریخته شده .

لغت نامه دهخدا

پاشیده. [ دَ / دِ ] ( ن مف ) پراکنده. متفرق. برافشانده. برشاشیده. منثور :
از روی چرخ چنبری رخشان سهیل و مشتری
چون بر پرند ششتری پاشیده دینار و درم.
لامعی ( دیوان چ دبیر سیاقی ص 97 ).
|| فروریخته :
زبس خون که هر جای پاشیده بود
زمین همچو روی خراشیده بود.
اسدی.

فرهنگ عمید

ریخته شده، پراکنده شده.


کلمات دیگر: