کلمه جو
صفحه اصلی

پالایش


مترادف پالایش : پاک سازی، تصفیه، تهذیب

متضاد پالایش : آلایش

فارسی به انگلیسی

filtration, refining, purgation, purification, refinement

filtration, refining


purgation, purification, refinement


فارسی به عربی

ترشیح

مترادف و متضاد

purgation (اسم)
برائت، تصفیه، تطهیر، روان پاکسازی، تصفیه و تزکیه نفس به وسیله هنر، تنقیه، پاک سازی، پالایش

purge (اسم)
تطهیر، پالایش

purification (اسم)
شستشو، تخلیص، تصفیه، تطهیر، پالایش، خالص سازی

filtration (اسم)
تصفیه، از صافی گذراندن، پالایش

refinement (اسم)
تصفیه، تهذیب، پالایش، تزکیه، پالودگی

پاک‌سازی، تصفیه، تهذیب ≠ آلایش


فرهنگ فارسی

پالاییدن
( اسم ) ۱- پالودن تصفیه صافی کردن . ۲- توسعا وضع خط تصفیه ( گناه و مانند آن ). ۳- آنچه بدان چیزی صافی کنند چون کفگیر حلواییان و مانند آن پالاوان پالاون پالونه . ۴- تراوش ترابش زهیدن زهش نتع . ۵- دفع کثافات بدن دفع فضول استفراغ ترشح . ۶- ( اسم ) پارگینی که در فاضل آب حمام گرد آید گند آب حمام . یا پالایش نفت . تصفی. نفت .

[شیمی، مهندسی بسپار، مهندسی شیمی] زدودن ناخالصی‌ها از ترکیبات شیمیایی یا استخراج مواد از مخلوط‌ها [مهندسی منابع طبیعی- محیط‌زیست و جنگل] از بین بردن گونه‌های رقیب در جنگل‌های مرطوب حاره‌ای برای افزایش کیفیت توده


فرهنگ معین

(یِ )(اِمص . ) تصفیه کردن ، صاف کردن .

لغت نامه دهخدا

پالایش. [ ی ِ ] ( اِمص ) اسم مصدر از پالودن. تصفیه. صافی کردن. پالودن و توّسعاً وضع. حَطّ :
از ایشان ترا دل پر آرایش است
گناه مرا نیز پالایش است.
فردوسی.
|| زهش. ترابش. تراوش.نتع. نتوع : تراب ترشح بود از آب و روغن که اندک اندک از کوزه و غیره پالایش گیرد و بترابد بیرون. ( فرهنگ اسدی ) :
دگر آنکه بر جای بخشایش است
برو بر مژه جای پالایش است.
فردوسی.
|| ( اِ ) اسم آلة است از پالودن. ( رشیدی ). || آنچه بدان چیزی صاف کنند چون کفگیر حلوائیان و مانند آن... و بدین معنی سراج الدین راجی گوید: ز پالایش دیده پالود خون. اردن. پالاوان. پالاون. پالونه. ( رشیدی ).
- پالایش آب حمام ؛ پارگین که در آن فاضل آب حمام گرد آید. گندآب حمام :
ناگاه آن مدعی در پالایش آب آن حمام سرنگون افتاد و در حلق و بینی او از آن آب درآمد. ( انیس الطالبین بخاری ).
- پالایش طبع ؛ دفع فضول چون بول و باد و خوی و بزاق و غیره. استفراغ. ترشَح :
بدو گفت ای سگ ترا این که گفت
که پالایش طبع بتوان نهفت.
فردوسی.

فرهنگ عمید

صاف کردن، صافی کردن، تصفیه.

دانشنامه عمومی

پالایش (که با آن پالودن نیز می گویند) در لغت به معنی جداکردن و صاف کردن است و به فرایند خالص سازی یا جداسازی مواد خام طبیعی گفته می شود. این کار معمولاً در پالایشگاه یا کارخانه های ویژه انجام می گیرد. اصطلاح پالایش غالبا در مورد مواد خام طبیعی به کار می رود که به خودی خود قابلیت استفاده دارند، اما طی فرایند پالایش و خالص سازی موارد استفاده بیشتر و بهینه تری خواهند یافت.
فلزات
نفت خام
گاز طبیعی
سیلیکون
شکر
نمک خوراکی
روغن نباتی
پالایش مایعات معمولاً به طرق گوناگونی چون تصفیه و تقطیر صورت می گیرد. گازها را نیز می توان به همین ترتیب و به کمک عمل های تبرید و تراکم، پالایش نمود.
بسیاری از جامدات را می توان با روش کشت بلور در محلول ماده ناخالص، پالایش نمود.
موادی که غالبا نیاز به پالایش دارند عبارتند از:

دانشنامه آزاد فارسی

رجوع شود به:تخلیه هیجانی

فرهنگستان زبان و ادب

{refining} [شیمی، مهندسی بسپار، مهندسی شیمی، مهندسی منابع طبیعی- محیط زیست و جنگل] [شیمی، مهندسی بسپار، مهندسی شیمی] زدودن ناخالصی ها از ترکیبات شیمیایی یا استخراج مواد از مخلوط ها [مهندسی منابع طبیعی- محیط زیست و جنگل] از بین بردن گونه های رقیب در جنگل های مرط...

واژه نامه بختیاریکا

تراوش؛ موادی که ازبدن حیوان قبل از زایمان خارج می شود.

پیشنهاد کاربران

واژه ای فارسی و مشتق: پالاییدن و پسوند اسم ساز ( - ِ ش ) - polish برگرفته شده از فارسی است!
پالودن، تصفیه، پاکسازی، تهذیب - جلا دادن، بَراق کردن، صیقل کاری، زَنگار زُدایی

پالایش ( پال آیش ) پال مثل پالاز. پالتو. پالان. پالتار. پالچیق. پالیت ( بلوط ) . . . . هر کلمه ایی آخرش آیش داشته باشد. تورکی است. مثل یاشایش. فرسایش. همایش. پالایش. فرمایش. آزمایش. آلایش. پیرایش. آرایش. . . .

پالیدن، پالودن، پالاییدن:
اوستایی: PALAIDAN
پهلوی: PALUTAK، PALUTAN
بُن کنونی پالاییدن ( پالای ) /پسوند نامساز ِ ش


کلمات دیگر: