کلمه جو
صفحه اصلی

اتش گرفتن


مترادف اتش گرفتن : ( آتش گرفتن ) اشتعال، حریق، سوختن، شعله ورشدن

فارسی به انگلیسی

burn, guts, ignite, kindle, light, to catch fire, to explode, [fig.] to be enraged

فارسی به عربی

اشعل , هب

مترادف و متضاد

light (فعل)
اشکار کردن، اتش زدن، مشتعل شدن، روشن کردن، برق زدن، اتش گرفتن، بچه زاییدن، اذرخش زدن

fire (فعل)
انگیختن، اتش زدن، بیرون کردن، بر افروختن، اتش گرفتن، افروختن، شلیک کردن، زبانه کشیدن، پراندن، تیر اندازی کردن، تفنگ یاتوپ را اتش کردن

ignite (فعل)
اتش زدن، مشتعل شدن، روشن کردن، اتش گرفتن، گیراندن

inflame (فعل)
سوزاندن، سوزش کردن، به هیجان اوردن، بر افروختن، دارای اماس کردن، ملتهب کردن، اتش گرفتن، عصبانی و ناراحت کردن، مشتعل کردن، سوزش دادن

enflame (فعل)
به هیجان اوردن، بر افروختن، دارای اماس کردن، ملتهب کردن، اتش گرفتن، عصبانی و ناراحت کردن

فرهنگ فارسی

( آتش گرفتن ) ( مصدر ) ۱- مشتعل شدن و سوختن چیزی که آتش در آن افتاده باشد . ۲ - خشمگین شدن غضبناک گردیدن .

واژه نامه بختیاریکا

( آتش گرفتن ) پرگهِستِن

پیشنهاد کاربران

To catch fire

احتراق

caught on fire

آتش افتادن ؛ رسیدن آتش. آتش گرفتن : تا شبی آتش در انبار هیزمش افتاد. ( گلستان ) .
فتاد آتش صبح در سوخته
بیکدم جهانی شد افروخته.


کلمات دیگر: