کلمه جو
صفحه اصلی

پایستن

فارسی به انگلیسی

to last (long), to be permanent, [lit.] to be constant


conserve, continue, last, survive


فارسی به عربی

آخر مرة

مترادف و متضاد

last (فعل)
دوام داشتن، طول کشیدن، دوام کردن، به درازا کشیدن، پایستن

فرهنگ فارسی

پاییدن، پایدارماندن، جاویدان بودن، درنگ
( مصدر ) ۱- پایدار ماندن جاویدان بودن . پاییدن دایم بودن باقی ماندن . ۲- پیوسته بودن . ۳- صبر و تامل کردن . ۴- انتظار بردن .

فرهنگ معین

(یِ تَ ) (مص ل . ) ۱ - پایدار ماندن . ۲ - صبر و تأمل کردن .

لغت نامه دهخدا

پایستن. [ ی ِ ت َ ] ( مص ) پایدار ماندن. پائیدن. باقی ماندن. جاویدان بودن. دائم بودن :
ورنه بایدت بزادن نگرایم من
همچنین باشم و نازاده بپایم من.
منوچهری.
جهانا چه در خورد و بایسته ای
اگر چند با کس نپایسته ای.
ناصرخسرو.
چون عزّ من و ذل تو نپایست
هم ذل من و عزّ تو نپاید.
مسعودسعد.
|| انتظار بردن :
بگاه معصیت بر اسپ ناشایست
و نابایست و مرکس را نپایستی.
ناصرخسرو ( دیوان چ محقق - مینوی ص 373 ).
|| درنگ کردن : چیزی نپایست تا لشکر دررسد با این مقدار مردم جنگ پیوست و بتن عزیز خویش پیش کار برفت با غلامان. ( تاریخ بیهقی ).

فرهنگ عمید

۱. پایدار ماندن، جاویدان بودن، پاییدن: جهانا چه درخورد و بایسته ای / وگر چند با کس نپایسته ای (ناصرخسرو: ۲۵۳ ).
۲. درنگ کردن.

پیشنهاد کاربران

در زبان پهلویگ این فعل به ریخت ( پتودن، پتایستن ) میباشد به چم مقاومت کردن و دوام آوردن و با پاییدن ( پاتن، پایش ) به چم مواضب بودن، فرق دارد.

دوام کردن


کلمات دیگر: