مترادف پتک : پک، چکش، مطرقه
پتک
مترادف پتک : پک، چکش، مطرقه
فارسی به انگلیسی
sledge, smith's hammer
hammer, puttee, sledgehammer
فارسی به عربی
مترادف و متضاد
پک، چکش، مطرقه
فرهنگ فارسی
شهری است در ممالک متحده امریکا
فرهنگ معین
(پَ تَ ) ( اِ. ) نوار پهنی که بعضی مردم مانند چوپانان یا سربازان به ساق پا پیچند.
(پُ) ( اِ.) چکش بزرگ فولادین که آهنگران با آن آهن و پولاد و مانند آن را کوبند.
(پَ تَ) ( اِ.) نوار پهنی که بعضی مردم مانند چوپانان یا سربازان به ساق پا پیچند.
لغت نامه دهخدا
پتک . [ ] (اِ) بلور. «البلور انفس الجواهر التی یعمل منها الاوانی لو لاتبزله بالکثرة و یسمیه الهند پتک و فیه فضل صلابة یقطع بها کثیر من الجواهر...». (الجماهر ص 183).
آنجا که پتک باید خایسک بیهده است
گوز است خواجه سنگین مغز آهنین سفال.
چو پولاد با پتک آهنگران.
مس و روی و پتک گران آورند.
همی کوفت چون پتک آهنگران.
بر او انجمن گشته آهنگران.
چو سندان بد و پتک آهنگران.
چو سوهان پولاد و پتک گران.
برآورد چون پتک آهنگران.
چنان پتک و پولاد آهنگران.
همی کوفت چون پتک آهنگران.
چه پرسی که هرگز نبینی تو کام
مرا مام من نام مرگ تو کرد
زمانه مرا پتک ترگ توکرد.
پسندیده آهنگری شادکام
همی کرد او نعل اسبان شاه
ورا نزد قیصر بدی دستگاه
ورا یار و شاگردبد سی و پنج
ز پتک و ز آهن رسیده برنج.
برآهیخت چون پتک آهنگران.
چنان پتک پولاد آهنگران.
آهن الم پتک و خراشیدن سان را.
کی شودش پای بند کوره و سندان و دم.
صد پتک زرگر یک پتک آهنگر ، نظیر، صد سوزن سوزنگریک چکش آهنگر.
پتک. [ ] ( اِ ) بلور. «البلور انفس الجواهر التی یعمل منها الاوانی لو لاتبزله بالکثرة و یسمیه الهند پتک و فیه فضل صلابة یقطع بها کثیر من الجواهر...». ( الجماهر ص 183 ).
آنجا که پتک باید خایسک بیهده است
گوز است خواجه سنگین مغز آهنین سفال .
منجیک .
برآمد چکاچاک زخم سران
چو پولاد با پتک آهنگران .
فردوسی .
بفرمود کآهنگران آورند
مس و روی و پتک گران آورند.
فردوسی .
نخست اندر آمد [ گیو] بگرز گران
همی کوفت چون پتک آهنگران .
فردوسی .
بگشتاسب دادند پتکی گران
بر او انجمن گشته آهنگران .
فردوسی .
سر سروران زیر گرز گران
چو سندان بد و پتک آهنگران .
فردوسی .
بیاورد جاماسب آهنگران
چو سوهان پولاد و پتک گران .
فردوسی .
وزان پس بزد دست و گرز گران
برآورد چون پتک آهنگران .
فردوسی .
وز آن زخم و آن گرزهای گران
چنان پتک و پولاد آهنگران .
فردوسی .
بگردن برآورد گرز گران
همی کوفت چون پتک آهنگران .
فردوسی .
تهمتن چنین داد پاسخ که نام
چه پرسی که هرگز نبینی تو کام
مرا مام من نام مرگ تو کرد
زمانه مرا پتک ترگ توکرد.
فردوسی .
یکی نامور بودبوراب نام
پسندیده آهنگری شادکام
همی کرد او نعل اسبان شاه
ورا نزد قیصر بدی دستگاه
ورا یار و شاگردبد سی و پنج
ز پتک و ز آهن رسیده برنج .
فردوسی .
بپیچید بر زین و گرز گران
برآهیخت چون پتک آهنگران .
فردوسی .
برآمد بزیر آن تگرگ از هوا
چنان پتک پولاد آهنگران .
منوچهری .
در کام بامید قبول تو کند خوش
آهن الم پتک و خراشیدن سان را.
انوری .
کاوه که داند زدن بر سر ضحاک پتک
کی شودش پای بند کوره و سندان و دم .
خاقانی .
- امثال :
صد پتک زرگر یک پتک آهنگر ، نظیر، صد سوزن سوزنگریک چکش آهنگر.
پتک . [ پ ُ ت ُک ِ ] (اِخ ) شهری است در ممالک متحده ٔ امریکا رد آی لاند واقع در کنار بلاکستون دارای 175000 تن سکنه . و صنعت نساجی پنبه ای دارد.
فرهنگ عمید
وسیلۀ پولادی سنگین شبیه چکش با دستۀ چوبی بزرگ که آهنگران با آن آهن را در روی سندان می کوبند، کدین، خایسک، پکوک، کوبن: بفرمود کآهنگران آورید / مس و روی و پتک گران آورید (فردوسی۴: ۱۸۴۴ ).
وسیلۀ پولادی سنگین شبیه چکش با دستۀ چوبی بزرگ که آهنگران با آن آهن را در روی سندان میکوبند؛ کدین؛ خایسک؛ پکوک؛ کوبن: ◻︎ بفرمود کآهنگران آورید / مس و روی و پتک گران آورید (فردوسی۴: ۱۸۴۴).
نوار پهن که چوپانان و دهقانان و بعضی مردم به ساق پای خود میپیچند؛ مچپیچ؛ پاپیچ.
دانشنامه عمومی
این روستا در دهستان نهرعنبر قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۵۵۶ نفر (۱۰۹خانوار) بوده است.
این روستا در دهستان چانف قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۵۳ نفر (۱۲خانوار) بوده است.
گویش اصفهانی
تکیه ای: potk
طاری: pek
طامه ای: pok
طرقی: pek
کشه ای: pek
نطنزی: potk
گویش مازنی
۱تخته های کوچک نیم متری با عرض کم که بر سقف میخ کنند ۲نهایت ...
۱پنجه ی مستسرقه ۲نوعی راه رفتن با نوک انگشتان پا
درز پوش پردی سقف خانه
پشت گردن