پاک شدن
فارسی به انگلیسی
to be cleaned or purified, to be obliterated
clean
مترادف و متضاد
سابیدن، پاک شدن، تدریجا تحلیل رفتن، فرسوده و از بین رفته شدن
پاک شدن
فرهنگ فارسی
( مصدر ) ۱- پاک گردیدن پاکیزه گردیدن طاهر شدن طهارت طهر. ۲- منزه بودن تبارک تقدیس . ۳- از حیض بر آمدن قطع شدن خون حیض ماهیانه در وقتی که زن هنوز بسن یاس نرسیده است اقرائ . ۴- صفای باطن یافتن. ۵-انجلائ پس از خسوف و کسوف . ۶- سترده شدن زدوده شدن زایل شدن . یا از عیب یا عوار پاک شدن . برائت یافتن . یا از وام و جز آن پاک شدن. پرداختن آن برائت .
لغت نامه دهخدا
پاک شدن. [ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) پاکیزه گردیدن. پاک گردیدن. طهارت. طُهر. تطهّر. مطهر گشتن. طاهر گشتن. نظافة. ( دهار ). طیب. طاب. طیبة. تطیاب. زَکاء. تزکّی. تنقّح. نقا. نقاوة. نقاءَة. نقایه. نُقاوَه.
- پاک شدن از عیب و عوار یا وام و جز آن ؛ برائت :
شهان بخدمت او از عوار پاک شوند
بدان مثال که سیم نبهره اندر گاه.
جهان زیر فرمان ضحاک شد
ز هر نامه ای نام جم پاک شد.
- پاک شدن از عیب و عوار یا وام و جز آن ؛ برائت :
شهان بخدمت او از عوار پاک شوند
بدان مثال که سیم نبهره اندر گاه.
فرخی.
|| سترده شدن. محو شدن. محو گشتن.انطماس. انمحاء. زدوده شدن. زایل شدن : جهان زیر فرمان ضحاک شد
ز هر نامه ای نام جم پاک شد.
اسدی.
انجلاء. پاک شدن آفتاب. پاک شدن ماه. || منزه بودن. تبارک. تقدس. ( زوزنی )( تاج المصادر بیهقی ). || از حیض برآمدن زن. قطع شدن خون حیض ماهیانه در وقتی که زن هنوز به سن یأس نرسیده است. اقراء. تعلّی. ( تاج المصادر بیهقی ). تعلی ؛ پاک شدن زن از نفاس. ( زوزنی ).کلمات دیگر: