کلمه جو
صفحه اصلی

اتو


مترادف اتو : ( آتو ) ورق برنده، بهانه، دستاویز، مستمسک

برابر پارسی : ( آتو ) شاهبرگ

فارسی به انگلیسی

wild, wild card, [c.p.] trump, iron, flatiron, trump, press iron

iron, flatiron, press iron


flatiron, iron


فارسی به عربی

اوزة , حدید

مترادف و متضاد

goose (اسم)
غاز، اتو، قاز، ماده غاز، گوشت غاز، ساده لوح واحمق، هیس

flatiron (اسم)
اتو

iron (اسم)
اتو، اهن، اطو، فلز

فرهنگ فارسی

( آتو ) ( اسم ) ۱ - ورق برند. بازی برگی که در بازی ورق گنجفه و مانند آن برنده است . ۲ - مستمسک دستاویز .
رنگی یا صورتی معلوم از اوراق گنجفه و آس مانند آن که با قراردادی از رنگهای دیگر برد
ورق برنده، به معنی ضربه هم گویند، ورقی ازاوراق گنجفه که درقماربرنده شود، آلتی فلزی که با آتش یابرق گرم شودجهت صاف کردن جامه
آلتی آهنی که آنرا گرم کنند و کیسی و چین و نورد جامه را توسط آن بر طرف سازند و یا در طول ساق شلوار خط ایجاد کنند . سابقا بجای آلت آهنین کنونی نیم خمی را بر جایی نصب میکردند و بزیر آن آتش میافروختند و جامه بر نیم خم میکشیدند . یا اتوی برقی ( الکتریکی ) . اتویی که حرارت آن بوسیل. یک صفح. عایق میکا که دور آن سیم فرونیکل پیچیده شده و دو سر آن بدو شاخ. برق وصل است تائ مین میگردد .
عطا کردن خراج دادن

فرهنگ معین

( آتو ) (تُ ) [ فر. ] ( اِ. ) ۱ - ورق برنده در بازی . ۲ - دستاویز، بهانه .
(اُ ) [ روس . ] (اِ. ) = اطو: ابزاری آهنی با یک صفحة صاف که به وسیلة برق گرم می شود و با آن چین و چروک پارچه یا لباس را از بین ببرند.

(اُ) [ روس . ] (اِ.) = اطو: ابزاری آهنی با یک صفحة صاف که به وسیلة برق گرم می شود و با آن چین و چروک پارچه یا لباس را از بین ببرند.


لغت نامه دهخدا

اتو. [ اَت ْوْ ] (ع مص ) عطا کردن : اَتا الرجل ؛ عطا کرد مرد. (منتهی الارب ). || شتاب کردن شتر در سیر: اَتا البعیر. (منتهی الارب ). || برگردانیدن شتر دست خود را در رفتار. || پاره دادن و باج دادن . (منتهی الارب ). خراج دادن .(تاج المصادر بیهقی ). || برآمدن بار نخل ودرخت . || ظاهر شدن صلاح . || بسیار گردیدن باران . (منتهی الارب ). || آمدن . (زوزنی ) (منتهی الارب ). || استقامت در سیر. || (اِ) یک گشاد تیر. || مرگ . || سختی . || شخص بزرگ . || عطیة. (تاج العروس ). || مَسْکه . کره .


اتو. [ اُ ] (اِ) تَله . فِر . آلتی که بدان کیسی و چین و نورد جامه راست کنند و پیش از این بجای آلت آهنین کنونی نیم خمی را بر جائی نصب کردندی و بزیرآتش افروختندی و جامه بر نیم خم کشیدندی و کلمه ٔ روسی اَوتوک از فارسی گرفته شده است . و آن با فعل کردن و زدن و کشیدن صرف شود و دردهای مفاصل موضع را با اُتو گرم کنند :
مگر اطلس و صوف دارد مفاصل
که داغ از اُتو کردنش بود واجب .

نظام قاری .


جامه ها سربسر از داغ اتو سوخته دل
جز نپرداخته کرباس که خامست اینجا.

نظام قاری .


آن جامه ٔ اتوزده و آن صوف سربمهر
اینجا نگر که داغ که و آنجا نشان کیست .

نظام قاری .


صوف و اطلس مینهند از عشق هم داغ اتو
آفرین او را که داغ مهر یاری بر دلست .

صائب .


جامه هرچند، اتو بیشترست .

؟


در بعض لغت نامه ها اتو بضمتین و تشدید ثانی هم آمده بمعنی آرایشی معروف که بر جامه ها کنند.
- اتو کشیدن ؛ بمعنی خمیازه کشیدن و زبان برآورده رم کردن سگ نیز آمده است :
چو سگ گرد آن کوی بو می کشم
بیاد اُتوکش اتو می کشم .

وحید.



اتو. [ اُ ت ُ ] (فرانسوی ، پیشوند) در زبانهای اروپائی مزید مقدمی است بمعنی خود، بخودی خود. || (اِ) مخفف اتومبیل .


( آتو ) آتو.( فرانسوی ، اِ ) ( از: آ، به + تو، همه ) رنگی یا صورتی معلوم از اوراق گنجفه و آس و مانند آن که با قراردادی از رنگهای دیگر برد.
اتو. [ اَت ْوْ ] ( ع مص ) عطا کردن : اَتا الرجل ؛ عطا کرد مرد. ( منتهی الارب ). || شتاب کردن شتر در سیر: اَتا البعیر. ( منتهی الارب ). || برگردانیدن شتر دست خود را در رفتار. || پاره دادن و باج دادن. ( منتهی الارب ). خراج دادن.( تاج المصادر بیهقی ). || برآمدن بار نخل ودرخت. || ظاهر شدن صلاح. || بسیار گردیدن باران. ( منتهی الارب ). || آمدن. ( زوزنی ) ( منتهی الارب ). || استقامت در سیر. || ( اِ ) یک گشاد تیر. || مرگ. || سختی. || شخص بزرگ. || عطیة. ( تاج العروس ). || مَسْکه. کره.

اتو. [ اُ ] ( اِ ) تَله. فِر . آلتی که بدان کیسی و چین و نورد جامه راست کنند و پیش از این بجای آلت آهنین کنونی نیم خمی را بر جائی نصب کردندی و بزیرآتش افروختندی و جامه بر نیم خم کشیدندی و کلمه روسی اَوتوک از فارسی گرفته شده است. و آن با فعل کردن و زدن و کشیدن صرف شود و دردهای مفاصل موضع را با اُتو گرم کنند :
مگر اطلس و صوف دارد مفاصل
که داغ از اُتو کردنش بود واجب.
نظام قاری.
جامه ها سربسر از داغ اتو سوخته دل
جز نپرداخته کرباس که خامست اینجا.
نظام قاری.
آن جامه اتوزده و آن صوف سربمهر
اینجا نگر که داغ که و آنجا نشان کیست.
نظام قاری.
صوف و اطلس مینهند از عشق هم داغ اتو
آفرین او را که داغ مهر یاری بر دلست.
صائب.
جامه هرچند، اتو بیشترست.
؟
در بعض لغت نامه ها اتو بضمتین و تشدید ثانی هم آمده بمعنی آرایشی معروف که بر جامه ها کنند.
- اتو کشیدن ؛ بمعنی خمیازه کشیدن و زبان برآورده رم کردن سگ نیز آمده است :
چو سگ گرد آن کوی بو می کشم
بیاد اُتوکش اتو می کشم.
وحید.

اتو. [ اُ ت ُ ] ( فرانسوی ، پیشوند ) در زبانهای اروپائی مزید مقدمی است بمعنی خود، بخودی خود. || ( اِ ) مخفف اتومبیل.

فرهنگ عمید

وسیله‌ای فلزی که با برق یا زغال گرم می‌شود و با آن چروک‌های لباس یا پارچه را برطرف می‌کنند.
⟨ اتو زدن (کردن، کشیدن): (مصدر متعدی) کشیدن اتوی داغ بر روی جامه یا پارچه که چروک‌های آن هموار شود.


( آتو ) ۱. در بازی ورق، ورق برنده.
۲. [عامیانه، مجاز] دستاویز، بهانه.
وسیله ای فلزی که با برق یا زغال گرم می شود و با آن چروک های لباس یا پارچه را برطرف می کنند.
* اتو زدن (کردن، کشیدن ): (مصدر متعدی ) کشیدن اتوی داغ بر روی جامه یا پارچه که چروک های آن هموار شود.

دانشنامه عمومی

آتو. آتو Atto-یکی از پیشوندهای SI است که برابر است با ‎ ۱۰-۱۸ که علامت اختصاری آن در سیستم متریک a می باشد.نبو

گویش مازنی

از توابع دهستان کسلیان قائم شهر


۱مقداری – اندکی ۲نام روستایی در قائم شهر ۳روستایی از دهستان ...



پیشنهاد کاربران

دسته کسى رو روکردن

واژه ای فرانسوی - گاف، سوتی! - برات، برگ برنده - بهانه، دستاویز
مثال: داداش" آتو" دادی >>>گاف، سوتی
"آتو" دارم ازش >>>برات، برگ برنده - بهانه، دستاویز

لباس صاف کن

( amunition ( ammunition
۱ ) مهمات
۲ ) ( مجازا ) آتو، گزک، بهانه ( حمله )

اتو این کلمه به ترکی استانبلی �t� نوشته می شود

به زبان ترکی استانبلی می شود�t�

این کلمه به اشتباه روسی نوشته شده و ریشه ی ترکی دارد

چرا که قدیم الایام با ا استفاده از زغال این کارو میکردن


و از اوتلاماک ینی سوزاندن برای گرم کردن میاد

اوتمک ینی صاف کردن با گرما

کاملا ترکی است که ممکنه توسط ترک های روسیه به اونجا خطور کرده باشع

دوستان ترک که میگن ترکی هست، بله اوتو از �tmek ریشه گرفته. ولی دو نکته مهم است: ۱ - در روسی Etuvee میباشد و مشخص نیست ( روسی شناس لازم است ) که بدانیم ریشه Etu چیست و آیا از زبان اویغوری ( uygur ) به روسی آمده و یا به عکس۲ - شاید باید به تاریخ رجوع کنیم که بدانیم اولین بار این وسیله در کجا اختراع و استفاده شده.

لقمه یک کلمه ی تورکی است. فارسی غین. و قاف نیست.

اتو یک کلمه ترکی است از مصدر اوتمک، "، سوزاندن موهای ریزپرندگان ازجمله مرغ و. . . را اوتمک گویند. همچنین سوزاندن یاخواباندن پرزهای پارچه راهم اوتمک گفته اند. گویا "اوتو" را نخستین بار "تورکان" برای صاف کردن لباس ساخته اند،
🔸اوتوهای قدیمی بازغال چوب داغ می شده اند، یعنی داخل اوتو زغال ریخته و به آن شکل داغ می کردند، همچنین طریقه نشستن اوتو روی پارچه و خود اوت "آتش" هم درساخت این کلمه نقش داشته.
.


کلمات دیگر: