ناقه ملسی شتر ماده که تیز گذرد و چیزی به وی نچفسد از سرعت وی .
ملسی
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
ملسی. [ م َ ل َ] ( حامص ) ملس بودن. ترش و شیرین بودن : ملسی انار. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). و رجوع به مَلَس شود.
ملسی. [ م َ ل َ سا ] ( ع ص ) ناقة ملسی ؛ شتر ماده ای که تیز گذرد و چیزی به وی نچفسد از سرعت وی. ( منتهی الارب ) ( از آنندراج ). ماده شتری که تیز گذرد و از تندروی چیزی به وی نچسبد. ( ناظم الاطباء ). شترماده بسیارتندرو. ( از اقرب الموارد ). || ابیعک الملسی ؛ ای لاعهدة، یعنی آزاد می فروشم. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). و رجوع به ملزی شود.
ملسی. [ م َ ل َ سا ] ( ع ص ) ناقة ملسی ؛ شتر ماده ای که تیز گذرد و چیزی به وی نچفسد از سرعت وی. ( منتهی الارب ) ( از آنندراج ). ماده شتری که تیز گذرد و از تندروی چیزی به وی نچسبد. ( ناظم الاطباء ). شترماده بسیارتندرو. ( از اقرب الموارد ). || ابیعک الملسی ؛ ای لاعهدة، یعنی آزاد می فروشم. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). و رجوع به ملزی شود.
ملسی . [ م َ ل َ سا ] (ع ص ) ناقة ملسی ؛ شتر ماده ای که تیز گذرد و چیزی به وی نچفسد از سرعت وی . (منتهی الارب ) (از آنندراج ). ماده شتری که تیز گذرد و از تندروی چیزی به وی نچسبد. (ناظم الاطباء). شترماده ٔ بسیارتندرو. (از اقرب الموارد). || ابیعک الملسی ؛ ای لاعهدة، یعنی آزاد می فروشم . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به ملزی شود.
ملسی . [ م َ ل َ] (حامص ) ملس بودن . ترش و شیرین بودن : ملسی انار. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مَلَس شود.
کلمات دیگر: