کلمه جو
صفحه اصلی

فنجا

فرهنگ فارسی

حالتی است که آدمی را در وقت تب واقع شود و آن خمیازه کش واکش و کمانکش بدن باشد و به عربی قشعریره و تمطی خوانند .

لغت نامه دهخدا

فنجا. [ ف ِ ] ( اِ ) حالتی است که آدمی را در وقت درآمدن تب واقع شود، و آن خمیازه ، کش واکش و کمانکش بدن باشد، و به عربی قشعریرة و تمطی خوانند. ( برهان ). بیاستو. آسا. دهن دره. خمیازه. ثوباء. دهان دره. فاژیدن. ( یادداشت مؤلف ). || برف را نیز گویند. ( برهان ).

دانشنامه عمومی

روستای فنجا نام روستایی در کشور پادشاهی عمان است. این روستا از توابع شهرستان رستاق (به عربی: ولایة الرستاق ) یکی از شهرستانهای استان باطنه در کشور پادشاهی عمان است.جغرافیای طبیعی فنجا بدلیل وجود زنجیره کوه حجر بر فراز «روستای فنجا»، این روستا یکی از روستاههای زیبا منطقه می باشد . دارای چشمه ها و قناتهای متعددی است وشبهای بسیار زیبا وخنکی دارد، در قسمت جنوبی روستا قلعه ای وجود دارد که تاریخش به دوران حکم «آلجلندی» بر می گردد. فنجا از لحاظ موقعیت جغرافیایی در ۳۶ درجه و ۲۹ دقیقه عرض شمالی و۵۱ درجه و ۶ دقیقه طول شرقی واقع شده است . فنجا منطقه ای کوهستانی با وسعتی در حدود ۵۰۰ کیلومتر مربع، در غرب استان باطنه واقع شده است. روستایی کوهستانی محصور بین دره فنجا وکوه حجر محدود می شود که حد فاصل دو واحد متمایز را منطقه ای با جنگل های انبوه و سر سبز در بر می گیرد .
المعمری، بن معتوق، سالم ،.(«عمان ۹۲») چاپ مسقط سال میلادی۱۹۹۲ میلادی. به (عربی).
لفتنانت کونیل، سیر آرنولد ویلسون، ، «(تاریخ عمان والخلیج)» ،. انتشار سال ۱۹۸۸ میلادی.
السلطان:قابوس، البوسعید، موسوعة دلیل الأعلام: مسقط، چاپ اول، سال ۱۹۹۸ میلادی. (به عربی).
عمان فی عام ۱۹۸۶ (عام الحصاد والتراث) إصدار وزارة الإعللام، دارالعرب للطباعة والنشر والتوزیع، ۱۹۸۶ میلادی .
جمعیتش در حدود ۶۵۰ نفر می باشد، مردم این روستا از راه کشاورزی و دامداری گذران زندگی می کنند. همچنین از کوههای اطراف هیزم جمع می کنند و زغال تهیه می کنند، باضافه زغال هیزم نیز می فروشند.


کلمات دیگر: