کلمه جو
صفحه اصلی

علی اندلسی

فرهنگ فارسی

ابن موسی بن علی بن موسی بن محمد بن خلف انصاری سالمی اندلسی جیانی مشهور به ابن ارفع راس و مکنی به ابوالحسن

لغت نامه دهخدا

علی اندلسی. [ ع َ ی اَدُ ل ُ ] ( اِخ ) ابن احمدبن حسن بن ابراهیم تجیبی اندلسی مالکی ، مشهور به حرالی. رجوع به علی حرالی شود.

علی اندلسی. [ع َ ی ِ اَ دُ ل ُ ] ( اِخ ) ابن احمدبن حمدون اندلسی حمیری ، مکنّی به ابوالحسن و ملقّب به نورالدین. نحوی ولغوی قرن هفتم هجری. رجوع به ابوالحسن حمیری شود.

علی اندلسی. [ ع َ ی ِ اَ دُ ل ُ ] ( اِخ ) ابن احمدبن سعیدبن حزم بن غالب بن صالح بن خلف بن سفیان بن یزید فارسی اندلسی قرطبی یزیدی ، مشهور به ابن حزم و مکنّی به ابومحمد. رجوع به ابن حزم و علی ( ابن احمد... ) شود.

علی اندلسی. [ ع َ ی ِ اَ دُ ل ُ ] ( اِخ ) ابن اسماعیل اندلسی مرسی ضریر، مشهور به ابن سیدة و مکنّی به ابوالحسن. رجوع به ابن سیدة و به علی ( ابن سیدة... ) شود.

علی اندلسی. [ ع َ ی ِ اَ دُ ل ُ ] ( اِخ ) ابن بسام شنترینی ، مکنّی به ابوالحسن. رجوع به ابن بسام و علی ( ابن بسام... ) شود.

علی اندلسی. [ ع َ ی ِ اَ دُ ل ُ ] ( اِخ ) ابن حزمون اندلسی. وی شاعر و از اهالی مرسیه اندلس بود. و غالباً بطریق ابن حجاز بغدادی هجو و هزل می گفت و بسیاری از قضات و والیان از ترس هجوهای وی عطایا و بخشش های زیادی به او می دادند. درگذشت او بعد از سال 614 هَ. ق. بوده است. ( از الاعلام زرکلی بنقل از المعجب فی تلخیص اخبارالمغرب ص 293 ).

علی اندلسی. [ ع َ ی ِ اَ دُ ل ُ ] ( اِخ ) ابن حموش بن محمدبن مختار قیروانی اندلسی قرطبی. رجوع به علی قیروانی شود.

علی اندلسی. [ ع َ ی ِ اَ دُ ل ُ ] ( اِخ ) ابن طیب بن عبدالرحمان شرفی اندلسی ، مکنّی به ابوالحسن. وی مورخ بود و در سال 1358 هَ. ق درگذشت. او راست : 1 - ضیاءالنبراس فی ماء وادی فاس که آن را به نام الزمود الباهر فی وصف وادی الجواهر، و نیز به نام ازالة الظماء و راحةالانفاس بماء وادی فاس ، خوانده است. 2 - یواقیت الحسان فیمن بفاس من الخیر و الاحسان. ( از معجم المؤلفین بنقل از دلیل مؤرخ المغرب ابن سودة ص 78 ).

علی اندلسی. [ ع َ ی ِ اَ دُ ل ُ ] ( اِخ ) ابن عبدالرحمان اندلسی ، مشهور به ابن هذیل. وی ادیب قرن هشتم هجری بود. او راست : حلیةالفرسان و شعارالشجعان. ( از معجم المؤلفین بنقل از فهرس الریاضیات المکتبة البلدیة ص 78 ).

علی اندلسی. [ ع َ ی ِ اَ دُ ل ُ ] ( اِخ ) ابن عبدالقادربن عبدالرحمان بن علی بن علی بن علی بن امین علوی اندلسی جزایری مالکی شاذلی. فقیه و محدث بود. اصل وی از اندلس بود و در الجزایر سکونت داشت و در آنجا مدتی عهده دار امر فتوی بود و در سال 1236 هَ. ق. درگذشت. ( از معجم المؤلفین بنقل از فهرس الفهارس کتانی ج 2 ص 173 ).

علی اندلسی . [ ع َ ی اَدُ ل ُ ] (اِخ ) ابن احمدبن حسن بن ابراهیم تجیبی اندلسی مالکی ، مشهور به حرالی . رجوع به علی حرالی شود.


علی اندلسی . [ ع َ ی ِ اَ دُ ل ُ ] (اِخ ) ابن احمدبن سعیدبن حزم بن غالب بن صالح بن خلف بن سفیان بن یزید فارسی اندلسی قرطبی یزیدی ، مشهور به ابن حزم و مکنّی به ابومحمد. رجوع به ابن حزم و علی (ابن احمد...) شود.


علی اندلسی . [ ع َ ی ِ اَ دُ ل ُ ] (اِخ ) ابن اسماعیل اندلسی مرسی ضریر، مشهور به ابن سیدة و مکنّی به ابوالحسن . رجوع به ابن سیدة و به علی (ابن سیدة...) شود.


علی اندلسی . [ ع َ ی ِ اَ دُ ل ُ ] (اِخ ) ابن بسام شنترینی ، مکنّی به ابوالحسن . رجوع به ابن بسام و علی (ابن بسام ...) شود.


علی اندلسی . [ ع َ ی ِ اَ دُ ل ُ ] (اِخ ) ابن حزمون اندلسی . وی شاعر و از اهالی مرسیه ٔ اندلس بود. و غالباً بطریق ابن حجاز بغدادی هجو و هزل می گفت و بسیاری از قضات و والیان از ترس هجوهای وی عطایا و بخشش های زیادی به او می دادند. درگذشت او بعد از سال 614 هَ . ق . بوده است . (از الاعلام زرکلی بنقل از المعجب فی تلخیص اخبارالمغرب ص 293).


علی اندلسی . [ ع َ ی ِ اَ دُ ل ُ ] (اِخ ) ابن حموش بن محمدبن مختار قیروانی اندلسی قرطبی . رجوع به علی قیروانی شود.


علی اندلسی . [ ع َ ی ِ اَ دُ ل ُ ] (اِخ ) ابن محمد لخمی اشبیلی مغربی اندلسی مالکی ، مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی لخمی شود.


علی اندلسی . [ ع َ ی ِ اَ دُ ل ُ ] (اِخ ) ابن طیب بن عبدالرحمان شرفی اندلسی ، مکنّی به ابوالحسن . وی مورخ بود و در سال 1358 هَ . ق درگذشت . او راست : 1 - ضیاءالنبراس فی ماء وادی فاس که آن را به نام الزمود الباهر فی وصف وادی الجواهر، و نیز به نام ازالة الظماء و راحةالانفاس بماء وادی فاس ، خوانده است . 2 - یواقیت الحسان فیمن بفاس من الخیر و الاحسان . (از معجم المؤلفین بنقل از دلیل مؤرخ المغرب ابن سودة ص 78).


علی اندلسی . [ ع َ ی ِ اَ دُ ل ُ ] (اِخ ) ابن عبداﷲ سبتی مالکی اندلسی ، مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی سبتی شود.


علی اندلسی . [ ع َ ی ِ اَ دُ ل ُ ] (اِخ ) ابن عبداﷲ ششتری نمیری اندلسی ، مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی ششتری شود.


علی اندلسی . [ ع َ ی ِ اَ دُ ل ُ ] (اِخ ) ابن محمدبن محمدبن علی قرشی بسطی اندلسی مالکی ، مشهور به قلصادی و ملقّب به نورالدین و مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی قلصادی شود.


علی اندلسی . [ ع َ ی ِ اَ دُ ل ُ ] (اِخ ) ابن عبداﷲبن محمدبن سعیدبن موهب جذامی اندلسی ، مکنّی به ابوالحسن و مشهور به ابن موهب . محدث و متکلم و مفسر بود و در رمضان سال 441 هَ . ق . متولد شد وی حج بیت اﷲ الحرام کرد و از ابن عبدالبر و دیگران روایت دارد. علی در 16 جمادی الاولای سال 532 هَ . ق . درگذشت . او راست : 1- تفسیرالقرآن . 2 - کتاب الاصول . (از معجم المؤلفین ج 7 ص 140). صاحب معجم المؤلفین به مآخذ ذیل نیز اشاره کرده است : سیرالنبلاء ذهبی ج 12 ص 157. الوافی صفدی ج 12 ص 91. معجم الادباء یاقوت ج 14 ص 5. الصله ٔ ابن بشکوال ص 419. طبقات المفسرین سیوطی ص 24. مرآةالجنان یافعی ج 3 ص 260. شذرات الذهب ابن عماد ج 4 ص 99.


علی اندلسی . [ ع َ ی ِ اَ دُ ل ُ ] (اِخ ) ابن عبدالرحمان اندلسی ، مشهور به ابن هذیل . وی ادیب قرن هشتم هجری بود. او راست : حلیةالفرسان و شعارالشجعان . (از معجم المؤلفین بنقل از فهرس الریاضیات المکتبة البلدیة ص 78).


علی اندلسی . [ ع َ ی ِ اَ دُ ل ُ ] (اِخ ) ابن عبدالقادربن عبدالرحمان بن علی بن علی بن علی بن امین علوی اندلسی جزایری مالکی شاذلی . فقیه و محدث بود. اصل وی از اندلس بود و در الجزایر سکونت داشت و در آنجا مدتی عهده دار امر فتوی بود و در سال 1236 هَ . ق . درگذشت . (از معجم المؤلفین بنقل از فهرس الفهارس کتانی ج 2 ص 173).


علی اندلسی . [ ع َ ی ِ اَ دُ ل ُ ] (اِخ ) ابن محمدبن ابی الحسن (یا ابی الحسین ) اندلسی ، مکنّی به ابوالحسن . نویسنده و ادیب و شاعر عهد دولت عامری در قرن پنجم هجری . او را کتابی است در تشبیهات از اشعار اهل اندلس . (از معجم المؤلفین بنقل از معجم الادباء یاقوت ج 14 ص 249. جذوةالمقتبس حمیدی ص 290. الصله ٔ ابن بشکوال ج 1 ص 405. بغیةالملتمس ضبی ص 401).


علی اندلسی . [ ع َ ی ِ اَ دُ ل ُ ] (اِخ ) ابن محمدبن احمدبن عبداﷲبن محمدبن علی باجی اندلسی مالکی ، مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی باجی شود.


علی اندلسی . [ ع َ ی ِ اَ دُ ل ُ ] (اِخ ) ابن محمدبن علی بن محمد حضرمی رندی اشبیلی اندلسی ، مشهور به ابن خروف و مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی اشبیلی شود.


علی اندلسی . [ ع َ ی ِ اَ دُ ل ُ ] (اِخ ) ابن موسی بن عبدالمک بن سعید عنسی اندلسی غرناطی مغربی ، مکنّی به ابوالحسن و مشهور به ابن سعید. رجوع به ابن سعید و به علی (ابن موسی بن ...) شود.


علی اندلسی . [ ع َ ی ِ اَ دُ ل ُ ] (اِخ ) ابن موسی بن علی بن موسی بن محمدبن خلف انصاری سالمی اندلسی جیانی ، مشهور به ارفع رأس و مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی انصاری شود.


علی اندلسی . [ع َ ی ِ اَ دُ ل ُ ] (اِخ ) ابن احمدبن حمدون اندلسی حمیری ، مکنّی به ابوالحسن و ملقّب به نورالدین . نحوی ولغوی قرن هفتم هجری . رجوع به ابوالحسن حمیری شود.



کلمات دیگر: