( صفت ) زشت صورت بد قیافه : ( ده بیست نفر از جراگ. ازرق چشم کریه منظر را فرستاد ) . ( عالم آرا )
کریه منظر
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
کریه منظر. [ ک َ م َ ظَ ] ( ص مرکب ) زشت روی.( ناظم الاطباء ). کریه المنظر. بدگِل. بدنما. ناخوش دیدار. ( یادداشت مؤلف ). زشت صورت. بدقیافه :
شخصی نه چنان کریه منظر
کز زشتی او خبر توان داد.
شخصی نه چنان کریه منظر
کز زشتی او خبر توان داد.
سعدی.
ده بیست نفر از جرگه ازرق چشم کریه منظر را فرستاد. ( عالم آرا از فرهنگ فارسی معین ). رجوع به کریه روی شود.کلمات دیگر: