کلمه جو
صفحه اصلی

کریه منظر

فرهنگ فارسی

( صفت ) زشت صورت بد قیافه : ( ده بیست نفر از جراگ. ازرق چشم کریه منظر را فرستاد ) . ( عالم آرا )

لغت نامه دهخدا

کریه منظر. [ ک َ م َ ظَ ] ( ص مرکب ) زشت روی.( ناظم الاطباء ). کریه المنظر. بدگِل. بدنما. ناخوش دیدار. ( یادداشت مؤلف ). زشت صورت. بدقیافه :
شخصی نه چنان کریه منظر
کز زشتی او خبر توان داد.
سعدی.
ده بیست نفر از جرگه ازرق چشم کریه منظر را فرستاد. ( عالم آرا از فرهنگ فارسی معین ). رجوع به کریه روی شود.


کلمات دیگر: