کلمه جو
صفحه اصلی

ادغام


برابر پارسی : آمیختن، درهم کردن، یکپارچه کردن، یکی کردن

فارسی به انگلیسی

amalgamation, coalescence, coalition, consolidation, integration, marriage, merger, contraction

amalgamation, coalescence, coalition, consolidation, integration, marriage, merger


فارسی به عربی

ادغام , اندماج , بیضوی

عربی به فارسی

ادغام , اتحاد دو صوت , صداي ترکيبي , مصوت مرکب


مترادف و متضاد

contraction (اسم)
اختصار، ادغام، انقباض، هم کشیدن، ترنجیدن

affricate (اسم)
ادغام، ادغام صوتی

merger (اسم)
ادغام، امتزاج، ممزوج کننده، یکی شدن دو یا چند شرکت

fusion (اسم)
ادغام، امتزاج، امیزش، گداختگی، ذوب، ترکیب و امتزاج، ائتلاف یک شرکت با شرکت دیگر

assimilation (اسم)
ادغام، تشبیه، جذب و ترکیب غذا، یکسانی

diphthong (اسم)
ادغام، صدای ترکیبی، اتحاد دو صوت، مصوت مرکب

umlaut (اسم)
ادغام

فرهنگ فارسی

فراگرفتن چیزی چیزدیگررا، درهم کردن، در آوردن چیزی درچیزی، حرفی رادرحرف دیگردر آوردن مثل بترکه دراصل بدتربوده
( مصدر ) ۱ - در هم فشردن و فرو بردن دو چیز داخل کردن چیزی در چیز دیگر . ۲ - (صرف ) در آوردن حرفی در حرفی دیگر حرفی را در حرف دیگر فرو بردن و به تشدید خواندن : مد عد ( در عربی ) بتر( در فارسی ).
مدغم شدن حرفی در حرفی

فرهنگ معین

( اِ ) [ ع . ] (مص م . ) ۱ - در هم فشردن و فرو بردن دو چیز. ۲ - حرفی را در حرف دیگر آمیختن .

لغت نامه دهخدا

ادغام. [ اِ ] ( ع مص ) فراگرفتن : اِدغام ِ حرّ یا برد کسی را؛ فراگرفتن سرما یا گرما او را. || لقمه را نخائیده فروبردن از ترس اینکه دیگران در طعام بر وی سبقت گیرند. خوردن چیزی بی جاویدن. ( غیاث ). || درآوردن لجام را در دهان اسب. لگام در دهن اسب زدن. لگام در دهان اسب کردن. ( زوزنی ). || سیاه کردن روی کسی را: اَدغَمه اﷲ؛ سیاه کناد خدای روی او را! || در دیگری فروکردن. || درآوردن حرفی را در حرفی. حرفی را بحرفی درآوردن. دربردن حرف در حرف دیگر. حرفی در حرفی آوردن چنانکه هر دو یکی باشد مشدّد. ( زوزنی ). مدغم کردن. ( تاج المصادر بیهقی ). مشدّد کردن حرفی با مثل خود. ادخال اول متجانسین در دوّمی. داخل کردن چیزی است در چیز دیگر. مثلاً ادغمت الثیاب فی الوعاء؛ یعنی داخل کردم آن را. و در صناعت عبارت است از ساکن کردن حرف اول و داخل کردن آن در دوم که اولی را مدغم و دومی را مدغم ٌفیه گویند. و گفته اند ادغام نگاه داشتن حرفی است در مخرج خود بمقدار نگاه داشتن دو حرف. مثال : مدّ وعَدّ. ( تعریفات جرجانی ). مقابل فک : و تصغیر اسوَد،اُسَیّد بالادغام و اُسَیْوِد بالفک . ( مجدالدین ).
مؤلف کشاف اصطلاحات الفنون آرد: ادغام با غین معجمه ؛ در لغت داخل کردن چیزی در چیزی باشد. و آن یا مصدر است از باب افعال چنانکه کوفیان بر آن رفته اند. و یا مصدر است از باب افتعال که بتشدید دال تلفظ شود، چنانچه بصریان برآنند و بالجمله بتخفیف دال از عبارات کوفیان و بتشدید دال از عبارات بصریان است ، چنانچه در شرح لباب در مبحث علم ، بیان کرده است. و در اصطلاح صرفیان و قاریان عبارت از آن است که یک حرف را در موقع تلفظ بجای دو حرف در مخرج آن درنگ کنند، چنانچه از جاراﷲ نقل شده است. و نُقِض َبمدة، مد بها مقدارالحرفین کالسماء. و نیز مقصود ازادغام تخفیف و رفع ثقل باشد. پس اگر ادغام عبارت باشد از درنگ در مخرج حرف ، لعاد الی موضوعه بالنقض. و ازینرو گفته اند که درنگ حرف مشدد در مخرج خود زمانش کوتاهتر از زمان درنگ حرف واحد در مخرج خود باشد. پس بهتر آنست که گفته شود که ادغام عبارتست از درج کردن حرف اول در ثانی. و در آن حال حرف اول را مدغم ٌ و حرف ثانی را مدغم ٌفیه نامند، چنانچه در شرح مراح الارواح آمده است. و ضد ادغام اظهار میباشد.
ادغام بر دوقسم است : ادغام کبیر و ادغام صغیر. ادغام کبیر آنست که مدغم و مدغم ٌفیه هر دو متحرک باشند خواه هر دو مانند یکدیگر یا از دو جنس مختلف یا نزدیک بیکدیگر باشند ( از حیث مخرج ) و وجه تسمیه آن بکبیر برای آنست که حرف متحرک اول را ساکن و در حرف متحرک دوم ادغام میکنند بعبارة دیگر دو عمل در این موضوع هست و باین لحاظ آنرا ادغام کبیر نامند. پاره ای دیگر گفته اند چون این نوع ادغام کثیرالوقوع تر از ادغام صغیر است آنرا کبیر نامیده اند زیرا که حرکت از سکون بیشتر است. وبعضی گفته اند چون در این عمل صعوبت هست آنرا کبیر نامند. و اما ادغام صغیر آنست که مدغم ساکن را در حرف ثانی که متحرک است ادغام کنند پس چون در این مورد بیش از یک عمل انجام داده نمیشود آنرا ادغام صغیر نامیده اند، چنانچه در اتقان و شرح شاطبی آمده است - انتهی. و در اصطلاح صرف ، ادغام عبارتست از ادخال حرف ساکن در حرف متحرک دیگری که با هم متصل و متجانس باشند و بر سه قسم است : واجب ، جایز، ممتنع. ادغام واجب وقتی است که دو حرف متصل متجانس اولی ساکن و دومی متحرک یا هر دو متحرک باشند که در اولی مطلقاً و در صورت دوم بعد از سلب حرکة حرف اول در حرف ثانی ادغام میشود، مانند مَدٌّ که در اصل مَدْدٌ و مَدَّ که در اصل مَدَدَ بود. ادغام ممتنع آنست که دو حرف متصل متجانس اولی متحرک و دومی ساکن باشد، مانند مَدَدْن َ. و ادغام جایز وقتی است که فعل مضاعف مجزوم بشود ( خواه با امر حاضر یا غایب یا نهی یا جحد ) که در این صورت ادغام و فک آن هر دو جایز است منتهی اگر فعل از باب فَعَل َ یَفْعُل ُ باشد چهار وجه جایز است : سه وجه ادغام و یک وجه فک. و اگر از دو باب فَعَل َ یَفْعَل ُ یا فَعَل َ یَفْعِل ُ باشد فقط دو وجه با ادغام و یک وجه بافک جایز است. ( در این دو مورد نمیتوانیم که بحرف ثانی ضمه داده و اولی را در آن ادغام کنیم برای اینکه مقتضی موجود نیست ).

ادغام . [ اِ ] (ع مص ) فراگرفتن : اِدغام ِ حرّ یا برد کسی را؛ فراگرفتن سرما یا گرما او را. || لقمه را نخائیده فروبردن از ترس اینکه دیگران در طعام بر وی سبقت گیرند. خوردن چیزی بی جاویدن . (غیاث ). || درآوردن لجام را در دهان اسب . لگام در دهن اسب زدن . لگام در دهان اسب کردن . (زوزنی ). || سیاه کردن روی کسی را: اَدغَمه اﷲ؛ سیاه کناد خدای روی او را! || در دیگری فروکردن . || درآوردن حرفی را در حرفی . حرفی را بحرفی درآوردن . دربردن حرف در حرف دیگر. حرفی در حرفی آوردن چنانکه هر دو یکی باشد مشدّد. (زوزنی ). مدغم کردن . (تاج المصادر بیهقی ). مشدّد کردن حرفی با مثل خود. ادخال اول متجانسین در دوّمی . داخل کردن چیزی است در چیز دیگر. مثلاً ادغمت الثیاب فی الوعاء؛ یعنی داخل کردم آن را. و در صناعت عبارت است از ساکن کردن حرف اول و داخل کردن آن در دوم که اولی را مدغم و دومی را مدغم ٌفیه گویند. و گفته اند ادغام نگاه داشتن حرفی است در مخرج خود بمقدار نگاه داشتن دو حرف . مثال : مدّ وعَدّ. (تعریفات جرجانی ). مقابل فک ّ: و تصغیر اسوَد،اُسَیّد بالادغام و اُسَیْوِد بالفک ّ. (مجدالدین ).
مؤلف کشاف اصطلاحات الفنون آرد: ادغام با غین معجمه ؛ در لغت داخل کردن چیزی در چیزی باشد. و آن یا مصدر است از باب افعال چنانکه کوفیان بر آن رفته اند. و یا مصدر است از باب افتعال که بتشدید دال تلفظ شود، چنانچه بصریان برآنند و بالجمله بتخفیف دال از عبارات کوفیان و بتشدید دال از عبارات بصریان است ، چنانچه در شرح لباب در مبحث علم ، بیان کرده است . و در اصطلاح صرفیان و قاریان عبارت از آن است که یک حرف را در موقع تلفظ بجای دو حرف در مخرج آن درنگ کنند، چنانچه از جاراﷲ نقل شده است . و نُقِض َبمدة، مد بها مقدارالحرفین کالسماء. و نیز مقصود ازادغام تخفیف و رفع ثقل باشد. پس اگر ادغام عبارت باشد از درنگ در مخرج حرف ، لعاد الی موضوعه بالنقض . و ازینرو گفته اند که درنگ حرف مشدد در مخرج خود زمانش کوتاهتر از زمان درنگ حرف واحد در مخرج خود باشد. پس بهتر آنست که گفته شود که ادغام عبارتست از درج کردن حرف اول در ثانی . و در آن حال حرف اول را مدغم ٌ و حرف ثانی را مدغم ٌفیه نامند، چنانچه در شرح مراح الارواح آمده است . و ضد ادغام اظهار میباشد.
ادغام بر دوقسم است : ادغام کبیر و ادغام صغیر. ادغام کبیر آنست که مدغم و مدغم ٌفیه هر دو متحرک باشند خواه هر دو مانند یکدیگر یا از دو جنس مختلف یا نزدیک بیکدیگر باشند (از حیث مخرج ) و وجه تسمیه ٔ آن بکبیر برای آنست که حرف متحرک اول را ساکن و در حرف متحرک دوم ادغام میکنند بعبارة دیگر دو عمل در این موضوع هست و باین لحاظ آنرا ادغام کبیر نامند. پاره ای دیگر گفته اند چون این نوع ادغام کثیرالوقوع تر از ادغام صغیر است آنرا کبیر نامیده اند زیرا که حرکت از سکون بیشتر است . وبعضی گفته اند چون در این عمل صعوبت هست آنرا کبیر نامند. و اما ادغام صغیر آنست که مدغم ساکن را در حرف ثانی که متحرک است ادغام کنند پس چون در این مورد بیش از یک عمل انجام داده نمیشود آنرا ادغام صغیر نامیده اند، چنانچه در اتقان و شرح شاطبی آمده است - انتهی . و در اصطلاح صرف ، ادغام عبارتست از ادخال حرف ساکن در حرف متحرک دیگری که با هم متصل و متجانس باشند و بر سه قسم است : واجب ، جایز، ممتنع. ادغام واجب وقتی است که دو حرف متصل متجانس اولی ساکن و دومی متحرک یا هر دو متحرک باشند که در اولی مطلقاً و در صورت دوم بعد از سلب حرکة حرف اول در حرف ثانی ادغام میشود، مانند مَدٌّ که در اصل مَدْدٌ و مَدَّ که در اصل مَدَدَ بود. ادغام ممتنع آنست که دو حرف متصل متجانس اولی متحرک و دومی ساکن باشد، مانند مَدَدْن َ. و ادغام جایز وقتی است که فعل مضاعف مجزوم بشود (خواه با امر حاضر یا غایب یا نهی یا جحد) که در این صورت ادغام و فک آن هر دو جایز است منتهی اگر فعل از باب فَعَل َ یَفْعُل ُ باشد چهار وجه جایز است : سه وجه ادغام و یک وجه فک . و اگر از دو باب فَعَل َ یَفْعَل ُ یا فَعَل َ یَفْعِل ُ باشد فقط دو وجه با ادغام و یک وجه بافک ّ جایز است . (در این دو مورد نمیتوانیم که بحرف ثانی ضمه داده و اولی را در آن ادغام کنیم برای اینکه مقتضی موجود نیست ).
تعریف و احکام تجویدی : ادغام در اصطلاح علم تجوید عبارتست از ادخال دو حرف متصل متجانس یا قریب المخرج در همدیگر بشرط سکون حرف اولی . اگرچه معمولاً برای ادغام تجویدی تعریف فوق را می کنند ولی باید دانست که این تعریف هرچند فی حد ذاته مانع هست ولی جامع افراد نمیباشد و بعبارة اخری تعریف اخص است نه اعم . برای اینکه در مبحث دیگر در مورد بیان حکم تنوین و نون ساکن بر حرف هجا مذکور شده است که حکم تنوین و نون ساکن بر حروف هجا چهار است : قلب ، ادغام ، اظهار، اخفا. ادغام وقتی است که تنوین یا نون ساکن به یکی از حروف یرملون (یا ورا و میم و لام و واو و نون ) برسد. اگرچه تنوین و نون ساکن با حرف نون که فوقاً جزو حروف ششگانه ذکر شد متجانس و با لام قریب المخرج است لکن با چهارتای دیگر (چنانکه در باب مخارج حروف ذکر میشود) نه تجانس داردو نه قرابت مخرج ، پس معلوم شد که تعریف مذکور در فوق تعریف جامعی نیست . بهرحال از تعریف مزبور معلوم گردید که مدغم و مدغم ٌفیه ممکن است دو حرف متجانس باشند، مانند «... کم من فئة قلیلة...» (قرآن 249/2)، و یا دو حرف قریب المخرج ، مانند: ادغام دال ساکن به تا و ذال ساکن به ظا: «... اذ ظلَمتم ...» (قرآن 39/43)،و تای ساکن به دال و طا، و ثاء ساکن به ذال : «... یَلْهَث ذلک ...» (قرآن 176/7)، و باء ساکن در میم : «... یا بُنَی َّ ارْکَب معنا...» (قرآن 42/11)، و ادغام طاء ساکن در تا: «...اَحَطت ُ بما لم تُحِطْ به ...» (قرآن 22/27) و همچنین مثل «... بَسَطت َ...» (قرآن 28/5) و «... ما فَرَّطتم ...» (قرآن 80/12) و «ما فَرَّطت ُ ...» (قرآن 56/39) و در این صورت که طای مؤلف بتای منقوط ادغام میشود باید وصف اطباق طاء محفوظ بماند. و همچنین ادغام قاف به کاف در امثال «ألم نَخْلُقکم ...» (قرآن 20/77) که در این صورت هم ممکن است که وصف استعلای قاف محفوظ باشد یا نه . و ادغام ذال اخذ یا اتخاذ به تا مانند اخذت ُ یا اتّخذت ُ. ولی حفص در دو مورد فوق الذکر به اظهار قایل است . و ادغام لام قل ، بل ، هل در راء، مانند «... قل ربی اعلم بعِدَّتهم ...»(قرآن 22/18) و هل رأیت ، ولیکن حفص از این قاعده «بل ران » (قرآن 14/83) را استثنا کرده و در این مورد به سکت و اظهار قایل است و ادغام لام «اَلَ » در چارده حروف شمسیه که عبارتند از: ت ، ث ، ل ، ن ، د، ذ، ر، ز، س ، ش ، ص ، ض ، ط، ظ. چنانکه قبلاً اشاره شد حکم تنوین و نون ساکن بر حروف هجا چهار است که من جمله ادغام میباشد یعنی اگر تنوین و نون ساکن به یکی از حروف ششگانه ٔ یرملون رسیدند ادغام واجب است منتهی در حروف «یمون » ادغام معالغُنّه و در حروف «لَرْ» ادغام بلاغنه است لیکن سه قسم استثنا هست : 1 - در چهار کلمه : دنیی ، بنیان ، قِنوان و صِنوان ، چون نون ساکن در وسط کلمه واقع شده است ادغام آن در واو جایز نیست (حتی بعضی این قاعده را عمومیت داده و در کلمه ٔ عنوان و امثال آن هم جاری کرده اند و برخی دیگر فقط منحصر بچهار مورد مذکور کرده اند). 2 - حفص در نون «من راق » (قرآن 27/75) اظهار و سکت را قایل است . 3 - تمام قرّاء سبعه معتقدند که نون «یس والقرآن الحکیم » (قرآن 36 / 1 و2) با وجود اینکه به واو که از حروف ششگانه (یرملون ) است رسیده باید اظهار شود :
به اخماس و به اعشار و به ادغام و امالت کی
ترا رهبر بود قرآن بسوی سِرّ یزدانی .

سنائی .


|| مدغم شدن . (تاج المصادر بیهقی ).

ادغام . [ اِدْ دِ] (ع مص ) اِدْغام . مدغم شدن حرفی در حرفی . (زوزنی ).درآوردن حرفی را در حرفی یعنی دو حرف را در یکبار بتلفظ درآوردن . (منتهی الارب ). دربردن حرفی در حرفی .


فرهنگ عمید

۱. درآمیختن چیزی در چیزی، در هم کردن.
۲. (زبان شناسی ) ترکیب کردن دو حرف هم مخرج و به صورت مشدد درآوردن آن، مانندِ «بتّر» که در اصل «بدتر» بوده، و «تا» و «دال» را در هم ادغام کرده اند.

دانشنامه عمومی

ادغام در لغت به معنی ترکیب چند چیزی با یکدیگر است و ممکن است به یکی از موارد زیر اشاره داشته باشد:
ادغام اقتصادی
ادغام (مهندسی برق)
ادغام رسانه ای
ادغام (زبان شناسی)
ادغام عمودی
ادغام افقی

دانشنامه آزاد فارسی

ادغام (integration)
به هم پیوستن دو بنگاه اقتصادی. ادغام به چند شکل صورت می گیرد: ادغام عمودیهنگامی که دو شرکت در دو مرحلۀ متفاوت از فرآیند تولید عمل می کنند. ادغام پایین دستهنگامی که یک بنگاه شرکتی را خریداری کند که خریدار یا مصرف کنندۀ محصولات آن است. ادغام بالادستهرگاه بنگاهی سهام شرکتی را بخرد که محصولات مورد نیازش را تولید و عرضه می کند؛ مثلاً کارخانۀ تولیدکنندۀ خودرو سهام یک کارخانۀ تولیدکنندۀ قطعات خودرو را خریداری کند. ادغام افقیوقتی صورت می گیرد که دو شرکت در مرحلۀ یکسانی از فرآیند تولید عمل می کنند؛ مثلاً هنگامی که یک تولیدکنندۀ خودرو با کارخانۀ خودروسازی دیگری ادغام شود.

فرهنگ فارسی ساره

یکپارچه کردن، یکی کردن


فرهنگستان زبان و ادب

{contraction} [زبان شناسی] فرایندی که در آن یک صورت زبانی و صورت زبانی مجاور آن در هم فرومی روند و برخی آواها حذف می شوند و دو صورت به شکل صورت واحدی درمی آیند
{amalgamation} [زمین شناسی] به هم پیوستن دو خشکی در جایگاهی اقیانوسی و دور از حاشیۀ قاره ای

دانشنامه اسلامی

[ویکی شیعه] اِدغام اصطلاحی در علم تجوید به معنای تلاقی و کنار هم قرار گرفتن دو حرف مشابه در عبارت و تلفظ حرف دوم به جای حرف اول با تشدید است. به حرف اول مُدْغَم و به حرف دوم مُدْغَمٌ فیه گفته می شود که ممکن است هر دو حرف در یک کلمه و یا در دو کلمه باشند. یکی از شرایط وقوع ادغام، ساکن بودن حرف اول و متحرک بودن حرف دوم می باشد.
مهم ترین فایده ادغام، تخفیف و آسان شدن تلفظ است. برای ادغام انواعی چون ادغام متماثلین، متجانسین و متقاربین ذکر شده است؛ چنانکه به اعتبار چگونگی باقی ماندن حرف اول، به ادغام تام و ناقص تقسیم می شود.
ادغام اصطلاحی در علم تجوید و روان خوانی زبان عربی، به معنای تلاقی و داخل کردن حرفی در حرف دیگر است؛ به گونه ای که حرف اول تلفظ نشده و به جای آن حرف دوم با تشدید گفته می شود. حال ممکن است که این دو حرف در یک کلمه باشند یا در دو کلمه. به عنوان مثال در آیه «وَ قالَتْ طائِفَةٌ مِنْ أَهْلِ الْکتاب...» حرف تاء در «قالَتْ» در طاء در «طائِفَةٌ» ادغام شده و «قالَطّائِفَةٌ» خوانده می شود.

[ویکی فقه] ادغام (ابهام زدایی). واژه ادغام ممکن است در معانی ذیل به کار رفته باشد: • ادغام در علوم قرآنی، حکم نون ساکن یا تنوین قبل از یرملون• ادغام در فقه، داخل کردن دو حرف همجنس یا قریب المخرج در یکدیگر
...

پیشنهاد کاربران

merger

The merger is by no means a done deal yet
این ادغام ( دو یا چند شرکت و غیره ) به هیچ وجه هنوز نهایی نشده است

درآمیختن

ترکیب، قاطی

ادغام: [ اصطلاح معماری و شهر سازی ] عکس عمل افراز است الحاق یک یا چند قطعه زمین و تبدیل آن بصورت یک قطعه.

ادغام ( Merger ) : [ اصطلاح بازار کسب و کار ] ادغام پیوستن دو شرکت که قبلا جدا از هم کار می کردند. یک ادغام واقعی در معنای حقوقی آن، زمانی رخ می دهد که هر دو کسب و کار، دارایی ها و بدهی های خود را در یک نهاد تازه تاسیس قرار دهند.

ادغام: [اصطلاح موسیقی ]یک حالت از طرز بیان که به پدیده تغییر تدریجی یک مصوت به یک مصوت دیگر اشاره دارد که این حالت باعث می شود دو مصوت در یک سیلاب بیان شوند. این حالت در زبان انگلیسی بسیار زیاد رخ میدهد اما در زبان های دیگر کمتر دیده می شود.


کلمات دیگر: