مترادف اخشیج : ( آخشیج ) آخشیگ، اسطقس، اصل، عنصر، ضد، مخالف، هیولی
اخشیج
مترادف اخشیج : ( آخشیج ) آخشیگ، اسطقس، اصل، عنصر، ضد، مخالف، هیولی
فارسی به انگلیسی
فارسی به عربی
عنصر
مترادف و متضاد
جوهر فرد، اصل، اساس، عنصر، جسم بسیط، محیط طبیعی، اخشیج
فرهنگ فارسی
( آخشیج ) ( اسم ) ۱ - عنصر اسطقس : چهار آخشیج ( عناصر اربعه ) . ۲ - هیولی مقابل صورت . ۳ - ضد مخالف جمع : آخشیجان آخشیجها .
عنصر طبع
ضد و نقیض و مخالف
عنصر طبع
ضد و نقیض و مخالف
فرهنگ معین
( آخشیج ) ( اِ. ) ۱ - عنصر. ۲ - هیولی . ۳ - ضد، مخالف .
لغت نامه دهخدا
( آخشیج ) آخشیج. ( اِ ) عنصر. طبع. اسطقس . آخشیگ :
خداوند ما کاین جهان آفرید
بلند آسمان از برش برکشید
فراز آورید آخشیجان چهار
کجا اندرو بست چندین نگار
برین آتش است و فرودینْش خاک
میان آب دارد ابا باد پاک.
از میان آخشیجان شد گسسته داوری.
سپهرش چو بیخ آخشیجانْش شاخ.
ببستند آخشیجان یک بدیگر!
هم آخشیجم و هم مرکز و هم ارکانم.
که رای تست بحق گشته در میان داور.
مردگانند زندگانی خوار.
چار مادر چنانکه نُه پدر است
ناگزیر زمانه باد بقات
تا زچار و نه و سه درگذر است.
گرچه از چارآخشیج و پنج حس در ششدرم.
مسلسل کن ِ گوهران در مزیج.
بچهارآخشیج پیوستند.
بهم مویه آرند چارآخشیج.
ز آخشیج هر آن صورتی که برخیزد
اگر بجود بود فخر، فخر آن صوری.
گزیده جهان ز تست بدو در جهانیان
همارا به آخشیج همارا بکارزار.
کجا جوهری چیره شد زین چهار
یکی آخشیجش برو بر گمار.
هوا شتاب عجول و زمین درنگ صبور.
اخشیج. [ اَ ] ( ص ) اخشیک. آخشیج. ضد و نقیض و مخالف. ( برهان ). || ( اِ ) هر یک از عناصر اربعه. ( برهان ).
خداوند ما کاین جهان آفرید
بلند آسمان از برش برکشید
فراز آورید آخشیجان چهار
کجا اندرو بست چندین نگار
برین آتش است و فرودینْش خاک
میان آب دارد ابا باد پاک.
ابوشکور.
ای خداوندی که از بیم سر شمشیر تواز میان آخشیجان شد گسسته داوری.
عنصری.
درختی شناس این جهان فراخ سپهرش چو بیخ آخشیجانْش شاخ.
اسدی.
همه از رای خود موجود گشتندببستند آخشیجان یک بدیگر!
ناصرخسرو.
اگر جهان خرد خوانیم رواست که من هم آخشیجم و هم مرکز و هم ارکانم.
مسعودسعد.
بساختند چهارآخشیج دشمن ازآن که رای تست بحق گشته در میان داور.
مسعودسعد.
آخشیجان و گنبد دوارمردگانند زندگانی خوار.
سنائی.
تا سه فرزند آخشیجان راچار مادر چنانکه نُه پدر است
ناگزیر زمانه باد بقات
تا زچار و نه و سه درگذر است.
انوری.
بردم از نرّادگیتی یک دو داو اندر دو زخم گرچه از چارآخشیج و پنج حس در ششدرم.
خاقانی.
توئی گوهرآمای چارآخشیج مسلسل کن ِ گوهران در مزیج.
نظامی.
اختر و آسمان کمر بستندبچهارآخشیج پیوستند.
اوحدی.
بخواهد کجا ساز لشکر بسیج بهم مویه آرند چارآخشیج.
؟
|| هیولی ، در زبان حکمت مقابل صورت : ز آخشیج هر آن صورتی که برخیزد
اگر بجود بود فخر، فخر آن صوری.
ازرقی.
|| مجازاً، ضدیت. معادات. جدال. جنگ. نزاع. منازعت. مخالفت : گزیده جهان ز تست بدو در جهانیان
همارا به آخشیج همارا بکارزار.
رودکی.
|| ضد : کجا جوهری چیره شد زین چهار
یکی آخشیجش برو بر گمار.
ابوشکور.
ز عزم و حزم تو ماند دو آخشیج اثرهوا شتاب عجول و زمین درنگ صبور.
اخسیکتی.
- چارآخشج ، چهارآخشیج ؛ عناصر اربعه یعنی خاک و آب و باد و آتش.اخشیج. [ اَ ] ( ص ) اخشیک. آخشیج. ضد و نقیض و مخالف. ( برهان ). || ( اِ ) هر یک از عناصر اربعه. ( برهان ).
اخشیج . [ اَ ] (ص ) اخشیک . آخشیج . ضد و نقیض و مخالف . (برهان ). || (اِ) هر یک از عناصر اربعه . (برهان ).
فرهنگ عمید
( آخشیج ) ۱. هریک از عناصر چهارگانه (آب، آتش، باد و خاک )، عنصر.
۲. (صفت ) ضد، مخالف، نقیض: کجا گوهری چیره شد زاین چهار / یکی آخشیجش بر او برگمار (ابوشکور: شاعران بی دیوان: ۱۰۱ ).
= آخشیج
۲. (صفت ) ضد، مخالف، نقیض: کجا گوهری چیره شد زاین چهار / یکی آخشیجش بر او برگمار (ابوشکور: شاعران بی دیوان: ۱۰۱ ).
= آخشیج
آخشیج#NAME?
پیشنهاد کاربران
ضد، نقیض، بر خلاف
«بارها شنیده بودم پدرم پندشان می دادی و چنین می گفتی: آن پول را به نیازمندان، خویشان و
همسایگان دهید. ولی این سخن او کمتر نتیجه می داد. زیرا روضه خوانان و چاووشان همه آخشیج گفته های
او راگفتندی»
«و به آخشیج پدرم که بسیار تند و ناشکیبا می بود»
زندگانی احمد کسروی به قلم احمد کسروی تبریزی
«بارها شنیده بودم پدرم پندشان می دادی و چنین می گفتی: آن پول را به نیازمندان، خویشان و
همسایگان دهید. ولی این سخن او کمتر نتیجه می داد. زیرا روضه خوانان و چاووشان همه آخشیج گفته های
او راگفتندی»
«و به آخشیج پدرم که بسیار تند و ناشکیبا می بود»
زندگانی احمد کسروی به قلم احمد کسروی تبریزی
❇️ آخشیگ
آخشیگ یا آخشیج از ریشه �وخش� است به معنی �بیرون آمده� که اشاره به چهار گوهر بیرون آمده از �خورشید� دارد که جهان را شکل داده اند:
💧 آب: از ریشه �آپ� به معنی آنچه از بالا می آید.
🌍 خاک: از ریشه �هاگ� به معنی جای رشد تخم و دانه
🌪️ باد: از ریشه �وات� به معنی سدای وزش
🔥 آتش: از ریشه �آتور وخش� به معنی بیرون آمده از خورشید
بر پایه همین باور بود که نشان سواستیکا ( مهر گردون ) ، درفش چهارپر کاویانی و سپس چلیپای مسیحی و . . . پدید آمدند. هر یک از این آخشیگان نمادی هستند:
آب نماد پویایی
خاک نماد زایندگی
باد نماد روح پاک
آتش نماد پاکی
آخشیگ یا آخشیج از ریشه �وخش� است به معنی �بیرون آمده� که اشاره به چهار گوهر بیرون آمده از �خورشید� دارد که جهان را شکل داده اند:
💧 آب: از ریشه �آپ� به معنی آنچه از بالا می آید.
🌍 خاک: از ریشه �هاگ� به معنی جای رشد تخم و دانه
🌪️ باد: از ریشه �وات� به معنی سدای وزش
🔥 آتش: از ریشه �آتور وخش� به معنی بیرون آمده از خورشید
بر پایه همین باور بود که نشان سواستیکا ( مهر گردون ) ، درفش چهارپر کاویانی و سپس چلیپای مسیحی و . . . پدید آمدند. هر یک از این آخشیگان نمادی هستند:
آب نماد پویایی
خاک نماد زایندگی
باد نماد روح پاک
آتش نماد پاکی
آخشیک و آشتیگ چون جنگ و اشتی است و هیچ بچم گوهر نیست مگر آخشیگان که چهار گوهرند
بساختند چهارآخشیج دشمن ازآن
که رای تست بحق گشته در میان داور
. مسعودسعد.
: .
ای خداوندی که از بیم سر شمشیر تو
از میان آخشیجان شد گسسته داوری.
عنصری.
شنیده ایم بسی وآزموده کز ره طبع
به استحاله دگر میشوند اخشیگان.
مجد همگر
گزیده جهان ز تست بدو در جهانیان
همارا به آخشیج همارا بکارزار.
رودکی.
بساختند چهارآخشیج دشمن ازآن
که رای تست بحق گشته در میان داور
. مسعودسعد.
: .
ای خداوندی که از بیم سر شمشیر تو
از میان آخشیجان شد گسسته داوری.
عنصری.
شنیده ایم بسی وآزموده کز ره طبع
به استحاله دگر میشوند اخشیگان.
مجد همگر
گزیده جهان ز تست بدو در جهانیان
همارا به آخشیج همارا بکارزار.
رودکی.
توئی گوهر آملی چار آخشیج مسلسل کن گوهران در مزیج
حکیم نظامی،
حکیم نظامی،
کلمات دیگر: