کلمه جو
صفحه اصلی

اخری


مترادف اخری : ( آخری ) اخیر، آخرین، انتهایی، واپسین | آخرت، رستاخیز، عقبا، عقبی، قیامت، بعدی، پسین، دومین، دیگر ، اولی

متضاد اخری : ( آخری ) اولی | دنیا

برابر پارسی : ( آخری ) پسین، دیگر

فارسی به انگلیسی

latter, (the) last

ochre


فارسی به عربی

اخیر

مترادف و متضاد

latter (صفت)
آخر، بعدی، اخیر، دومی، اخری، عقب تر، این یک

آخرت، رستاخیز، عقبا، عقبی، قیامت، ≠ دنیا


بعدی، پسین، دومین، دیگر


۱. آخرت، رستاخیز، عقبا، عقبی، قیامت،
۲. بعدی، پسین، دومین، دیگر، ≠ دنیا
۳. اولی


فرهنگ فارسی

( آخری ) ( صفت ) آخرین واپسین.
در محاوره عامه بجای آخرین بمعنی پسین
مونث آخر بمعنی دیگر، دگر، غیر، مونث آخر به معنی ضد اول
( صفت ) ۱ - دیگر دگر پسین دومین مقابل اولی ٠ جمع : اخریات اخر ۲ ٠ - آن جهان آن سرای جهان دیگر آخرت عقبی مقابل دنیا ٠ یا بعبارت اخری ٠ بعبارت دیگر بدیگر سخن ٠
دهستان بین جرجان و بلاد حرسان

فرهنگ معین

(اُ را ) [ ع . ] (ص . ) ۱ - دیگر، پسین . ۲ - آخرت ، جهان دیگر.

لغت نامه دهخدا

( آخری ) آخری. [ خ ِ ] ( ص نسبی ) در محاوره عامه بجای آخرین به معنی پسین.
اخری. [ اُ را ] ( ع ص ، اِ ) تأنیث آخَر. نقیض اولی. دگر. دیگر. پسین. دومین. ج ، اُخریات ، اُخَر. || آن جهان. آن سرای. عقبی. آخرت ( مقابل دنیا ).
- اخری القوم ؛ کسی که در آخر قوم باشد.

اخری. [ اِ ری ی / اِ خ ُ ری ی / اُ ری ی ] ( ع ق ، اِ ) سپس.

اخری. [ اَ خ ُ ری ی ] ( ص نسبی ) هذه النسبة الی اخروهی قصة ( ظ: قصبة ) دهستان بین جرجان و بلادحراسان ( ظ: خراسان ) هکذا ذکره ابوبکر الخطیب الحافظفی کتاب المونیف ( ؟ ) و اطنابی قراة بخط ابی عبداﷲ محدبن عبدالواحد الدما والحافظ الاصبهان ان اخر قریة بدهستان و هو دخل تلک البلاد و عرف المواضع فحصل من القولین ان اخر اسم قصبه ( قصبة ) دهستان او قربة ( قریة؟ ) بها. ( انساب سمعانی ص 14 ). و عبارت غلط و مضطرب است.

اخری . [ اَ خ ُ ری ی ] (ص نسبی ) هذه النسبة الی اخروهی قصة (ظ: قصبة) دهستان بین جرجان و بلادحراسان (ظ: خراسان ) هکذا ذکره ابوبکر الخطیب الحافظفی کتاب المونیف (؟) و اطنابی قراة بخط ابی عبداﷲ محدبن عبدالواحد الدما والحافظ الاصبهان ان اخر قریة بدهستان و هو دخل تلک البلاد و عرف المواضع فحصل من القولین ان اخر اسم قصبه (قصبة) دهستان او قربة (قریة؟) بها. (انساب سمعانی ص 14). و عبارت غلط و مضطرب است .


اخری . [ اِ ری ی / اِ خ ُ ری ی / اُ ری ی ] (ع ق ، اِ) سپس .


اخری . [ اُ را ] (ع ص ، اِ) تأنیث آخَر. نقیض اولی . دگر. دیگر. پسین . دومین . ج ، اُخریات ، اُخَر. || آن جهان . آن سرای . عقبی . آخرت (مقابل دنیا).
- اخری القوم ؛ کسی که در آخر قوم باشد.


فرهنگ عمید

۱. دیگر، غیر.
۲. (اسم ) آخرت.

گویش مازنی

( آخری ) /aaKheri/ نام مرتعی در آمل

واژه نامه بختیاریکا

( آخری ) پَسی؛ دیندایی

جدول کلمات

آخری
انتهایی

پیشنهاد کاربران

End of. . . .


کلمات دیگر: