کلمه جو
صفحه اصلی

هم کشیدن

فارسی به انگلیسی

constrict, contract

مترادف و متضاد

contraction (اسم)
اختصار، ادغام، انقباض، هم کشیدن، ترنجیدن

contract (اسم)
پیمان، موافقت، قرارداد، عقد، مقاطعه، کنترات، پیمان بستن، هم کشیدن

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱- جمع کردن . ۲- قبض کردن . ۳- آماده شدن تصمیم قطعی برای اجرای کاری گرفتن . توضیح مراد ازین هم کشیدن پیزی دست برداشتن از تنبلی و بیحالی است
دوختن لباس بدون دقت و ظرافت

لغت نامه دهخدا

هم کشیدن. [ هََ ک َ /ک ِ دَ ] ( مص مرکب ) دوختن لباس بدون دقت و ظرافت : هرطور بود هم کشیدم و تنم کردم. ( یادداشتهای مؤلف ).


کلمات دیگر: