کلمه جو
صفحه اصلی

اخبار


مترادف اخبار : اعلام، خبر، رویدادها، مخابره، وقایع، احادیث، داستان ها، روایات

برابر پارسی : تازه ها، آگاهی ها، رسیده ها، رویدادها، پیام، پیامها

فارسی به انگلیسی

news, information, giving notice, believer in traditions and narratives, informing

news, information, announcement, notice, tradition, predicate


informing


news


فارسی به عربی

اخبار , زعم , معلومات

عربی به فارسی

خبر , اخبار , اوازه


مترادف و متضاد

assertion (اسم)
تاکید، مدعی، اعلامیه، اعلان، اگهی، اثبات، ادعا، بیانیه، اظهارنامه، تایید ادعا، اخبار

news (اسم)
خبر، اوازه، اخبار

information (اسم)
خبر، اطلاع، اخبار، سوابق، اطلاعات، مفروضات، سراغ، معلومات، اگاهگان، پرسشگاه، استخبار

اعلام، خبر، رویدادها، مخابره، وقایع


احادیث، داستان‌ها، روایات


۱. اعلام، خبر، رویدادها، مخابره، وقایع
۲. احادیث، داستانها، روایات


فرهنگ فارسی

خبردادن، خبردارکردن، آگاه کردن
( مصدر ) خبردادن آگاهانیدن آگاه ساختن . یا زنگ اخبار . زنگی است الکتریکی یا فنری که در جایی نصب کنند و با فشار دادن دگمهای که بیرون در خانه یا در اطاق جای دارد آنرا بصدا در میاورند و بدان وسیله آمدن تازه وارد را خبر میدهند یا خدمتگزاری را احضار کنند

فرهنگ معین

( اِ ) [ ع . ] (مص م . )خبر دادن ، آگاه ساختن .
( اَ ) [ ع . ] (اِ. ) جِ خبر، آگاهی ها، خبرها.

( اِ) [ ع . ] (مص م .)خبر دادن ، آگاه ساختن .


( اَ) [ ع . ] (اِ.) جِ خبر؛ آگاهی ها، خبرها.


لغت نامه دهخدا

اخبار. [ اَ ] ( ع اِ ) ج ِ خَبَر. آگاهی ها. اطلاعات :
تو گوئی که اخبار ایشان همی
فرستد بدو آفتاب اسگذار.
عنصری.
اگر این اخبار بمخالفان رسد... چه حشمت ماند. ( تاریخ بیهقی ). اخبار رسید که داود از سرخس با لشکر قوی قصد گوزگانان کرد تا از کران راه اندخود بکران جیحون آید. ( تاریخ بیهقی ). منتظریم جواب این نامه را... تا بتازه گشتن اخبار سلامتی خان... لباس شادی پوشیم. ( تاریخ بیهقی ). قضات و صاحب بریدانی که اخبار اِنها می کنند، اختیارکرده حضرت ما باشند. ( تاریخ بیهقی ). و آن این است که یاد کرده می آید ضایع گردانیدن فرصت و تصدیق اخباری که محتمل صدق و کذب باشد. ( کلیله و دمنه ). گفت : صاحب بریدی که اخبار درست و راست اِنها کند.... ( کلیله و دمنه ). || داستانها. روایات. افسانه ها. حدیث ها. وقایع و تواریخ و حوادث کتبی : در اخبار رؤسا خواندم که اشناس و اورا افشین خواندندی... ببغداد رسید. ( تاریخ بیهقی ). و اخبار گذشتگان را بخواند. ( تاریخ بیهقی ). و او را پیوسته بخواندندی تا حدیث کردی و اخبار خواندی. ( تاریخ بیهقی ). من حکایت خوانده ام در اخبار خلفا که روزگار معتصم بوده است. ( تاریخ بیهقی ). اخبار ابومسلم صاحب دعوت عباسیان و طاهر ذوالیمینین و نصر احمد سامانی بسیار خوانده اند. ( تاریخ بیهقی ). اخبار گذشته را دو قسم گویند که آنرا سه نشناسند: یا از کسی بباید شنید و یا از کتابی بباید خواند. ( تاریخ بیهقی ). خداوندان ما از این دو [ اسکندر و اردشیر ] از قرار اخبارو آثار بگذشته اند. ( تاریخ بیهقی ). تواند بود که او اخبار معتضد امیرالمؤمنین را مطالعت کرده باشد. ( تاریخ بیهقی ).
خبر شنیده ام از رستم و ز تو دیدم
عیان و هرگزکی بود چون عیان اخبار.
مسعودسعد.
روایت کرد ابوالقاسم بن غسّان گردآورنده اخبار آل برمک. ( تاریخ برامکه ). || احادیث نبوی.رجوع به خبر و حدیث شود. اقوال منقوله از حضرات معصومین ( ع مص ) : نبشتن دانست و تفسیر قرآن و تعبیر و اخبار پیغامبر ( ص ). ( تاریخ بیهقی ). جدّه ای بود مرا... تفسیر قرآن و تعبیر اخبار... بسیار یاد داشت. ( تاریخ بیهقی ).
این قول رسولست و در اخبار نوشتست
تا محشر از آن روز نویسنده اخبار.
ناصرخسرو.
و آن را بآیات و اخبار و ابیات و اشعار مؤکد گردانیده شود. ( کلیله و دمنه ). بر معرفت تفسیر و تأویل و قیاس و دلیل و ناسخ و منسوخ وصحیح و مطعون اخبار و آثار واقف. ( ترجمه تاریخ یمینی ). || علم اخبارالانبیاء؛ ذکره المولی ابوالخیر من فروع التواریخ و قال قد اعتنی بها العلماء و افردوها فی التدوین. منها قصص الانبیاء علیهم السلام لابن الجوزی و غیره -انتهی. و قد عرفت ان الافراد بالتدوین لایوجب کونه علماً برأسه. ( کشف الظنون ). || آنچه مورد نقل و گفتگو باشد. || مژده ها. خبرهای خوش.

اخبار. [ اِ ] (ع مص ) خبر دادن . (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ) (قاموس ترکی ترجمه ٔ سید ابوالکمال ). انباء. آگاهانیدن . آگاه کردن . و صاحب منتهی الارب گوید: اَخْبَرَه ُ خبورَةً؛ خبر داد او را.
- اخبار کردن ؛ آگاه کردن . خبردار کردن . اعلام کردن .
|| اخبار لقحه ؛ یافتن لقحه را بسیارشیر. || مؤلف کشاف اصطلاحات الفنون آرد: اِخبار، هو عندالمحدثین مرادف للتحدیث . و قیل مغایر له و قد سبق فی لفظ الحدیث . و عند اهل العربیة یطلق علی الخبر. و هو الکلام الذی لنسبته خارج تطابقه او لاتطابقه . و قد یطلق علی القاء هذاالکلام و هو فعل المتکلم ای الکشف و الاعلام و هذا ظاهر و اما المعنی الاول فقد قال سعدالملة فی التلویح فی تعریف اصول الفقه : المرکب التام المحتمل للصدق والکذب یسمی من حیث اشتماله علی الحکم قضیة. و من حیث احتماله الصدق و الکذب خبراً. و من حیث افادته الحکم اخباراًو من حیث کونه جزءً من الدلیل مقدمةً و من حیث یطلب بالدلیل مطلوباً. و من حیث یحصل من الدلیل نتیجةً ومن حیث یقع فی العلم و یسأل ُ عنه مسئلةً. فالذات واحدة، و اختلاف العبارات باختلاف الاعتبارات - انتهی .


فرهنگ عمید

خبر دادن، خبردار کردن، آگاه کردن.
۱. = خبر
۲. داستان ها.

۱. = خبر
۲. داستان‌ها.


خبر دادن؛ خبردار کردن؛ آگاه کردن.


دانشنامه عمومی

اخبار (ابهام زدایی). اخبار ممکن است به یکی از موارد زیر اشاره داشته باشد:
اخبار (فیلم ۲۰۰۵)
اخبار (فیلم ۱۹۸۹)

فرهنگ فارسی ساره

آگاه یها، تازه ها، تازه ها، رسیده ها، رویدادها


دانشنامه اسلامی

[ویکی اهل البیت] این اصطلاح به معنای آگاهی ها و اطلاعات است. مفسران و لغویان آن را به "احوال" تفسیر کرده اند. سمعانی آن را به معنای حکایات، قصص و نوادر معنی کرده و ایجی واقعه ها (رویدادها) را نیز از مفاهیم آن دانسته است.
عنوان صدها کتاب و رساله نیز که دارای نام اخبار (الاخبار) است، این معانی را تأیید می کند. با این همه، هر چند این واژه در کنار واژه های "آثار" و "انساب" مفهوم "تاریخ" را در تمدن اسلامی موضوعیت داده است، به لحاظ ریشه شناسی، بُن و بنیاد واژه مورد بحث در زبان های سامی صراحت ندارد.
با وجود این عدّه ای واژه خَبَر در زبان عربی را با کلمه خبارُوْ (به معنای جنجال برپاکردن) در زبان اکدی مرتبط می دانند. آنچه مسلم می نماید این است که اَخْبار صورت اولیه علم تاریخ در قرون نخستین اسلامی بوده است و مورّخان از آن معنای تاریخ را اراده می کرده اند.
این که عده ای از مورخان هم منسوب به اخبار و مشهور به اَخباری (الاخباری) بوده اند یا به عنوان اصحاب الاخبار شناخته می شده اند بر این نکته تأکید دارد که علم الاخبار را می توان مقدمه علم التاریخ دانست.
در تمدن اسلامی صدها عنوان کتاب و رساله را می شناسیم که واژه اصطلاحی اخبار به حیث واژه مضاف، واژه های مضاف الیه خود را تبیین می کند. از این رو اخبار در پیشینه کتابشناسی به متون و اسناد تاریخی، احوال رجالی و جغرافیای تاریخی اطلاق می شود و نیز در قلمرو روزنامه نگاری نوین، از این واژه معنای روزنامه اراده می گردد.

[ویکی فقه] اخبار (ابهام زدایی). واژه اخبار ممکن است در معانی ذیل به کار رفته باشد: • اخبار، استعمال شده در دو معنای مقابل انشاء و حدیث• اخبار (منطق)، خبر دادن و حکمی را بیان کردن
...

[ویکی فقه] اخبار (به کسر). اخبار به حکایت از امر خارجی، یا کلام حاکی از امر خارجی اطلاق می شود.
اِخبار، مقابل انشا و مصدر «باب افعال» به معنای «خبر دادن» است و در اصطلاح اهل لغت گاهی به معنای کلامی است که بر ثبوت یا عدم ثبوت نسبت در خارج دلالت می نماید؛ به بیان دیگر، به لفظ مرکب تام که دلالت بر نسبتی در خارج نماید و قابل تصدیق و تکذیب باشد، «اِخبار» گفته می شود. در این جا اخبار به معنای قول جازم، خبر ، حکم و قضیه است. و گاهی اخبار به معنای القای چنین کلامی است؛ یعنی بر فعل متکلم اطلاق می گردد.
نکته
اخبار، در حقیقت ، به معنای حکایت کردن از امری است که در عالم واقع ثابت می باشد و اطلاق آن بر « جمله خبری » مسامحی است.

پیشنهاد کاربران

این واژه عربی و اوپ ( = جمع ) خبر است و پارسی آن اینهاست:
فَواکان ( فَواک از اوستایی: فْرَواک= خبر + «ان» )
سَروپان ( سَروپ از پهلوی: سْروو sruv = خبر+ «ان» )
نُویژاس novižãs ( نویژ از کردی: نووِچه= خبر + پسوند اوپ سنسکریت «اس» )
سوژان ها ( سوژان از سنسکریت: سوچانَ= خبر + «ها» )
نیویدان ( نیوید= خبر؛ سنسکریت+ «ان» )


در فهرست واژگان پهلوی لغت *avr�h ئور - ئبر - هبر که هیچگونه ریشه سامی ندارد به معنای خبر پیغام news message است که لغت شناسان گمان میکنند شکل اصلی آن ava - r�sa به معنای �آنچه که از راه میرسد� باشد. بدینسان روشن میشود که واژگان عربی اخبار و مخبر و اختبار و استخبار و خبیر و مخابره و مخابرات جعلی هستند.



*پیرس : Pahlavi - Pazand Glossary by Martin Haug




واژه ی " اخبار" در اینجا برای برنامه تلویزونی ( separgiسپرگی ) و رادیویی مدنظر است واین واژه ها یعنی تازه ها، آگاهی ها، رسیده ها، رویدادها، پیام، پیامها
مناسب نیست.
من واژه ی
واژگوش از دوبخش واژه ( بیان واژه ها ) گوش ( شنیده شدن ) تشکیل شده است.
Vaj - goosh

اَخبار:جمع خبر
اِخبار: خبر دادن، آگاه کردن.
این دو کلمه را نباید با هم اشتباه کرد. اخبار به فتح اول، جمع خبر است. ولی اخبار به کسر اول، مصدر و به معنای "خبر دادن" یا "آگاه کردن" است. اخبار در "زنگ اِخبار" را معمولاً به فتح اول تلفظ می کنند، اما صحیح به کسر اول است.
( غلط ننویسیم ، ابوالحسن نجفی ، چاپ نهم ۱۳۷۸ ص ۱۷. )


کلمات دیگر: