کلمه جو
صفحه اصلی

زاغج

فرهنگ فارسی

( اسم ) پرندهایست از راسته سبکبالان جزو دسته دراز منقاران از خانواده کلاغها جثهاش از کلاغ کوچکتر و تقریبا به اندازه کبوتر است ولی پاهایش درازتر و قویتر از کبوتر و قرمز رنگ است و نوکش نیز طویلتر و قویتر از کبوتر و سرخ رنگ است زاغج زاغچ زاغچه .
یکی از منزلگاه های راه قدیم میان قلعه بیرمی کمازان و قلعه ارومیه بوده است

لغت نامه دهخدا

زاغج. [ غ ِ ] ( اِ ) بمعنی زاغ است که مرغ سیاه منقار سرخ باشد. ( برهان قاطع ) ( آنندراج ). و سامانی گوید: مخفف زاغیجه و زاغچه است و زاغیژه نیز درست است. ( آنندراج ) :
دلا بنال که رفتند بلبلان چمن
وطن گرفته بگلزار عکه و زاغج.
درویش سقا ( از آنندراج ).
همین شاهد را برای زاغچ آورده اند. رجوع به زاغچ شود.

زاغج. ( اِخ ) یکی از منزلهای راه قدیم میان قلعه بیرمی کمازان و قلعه ارومیه بوده است. گلستانه آرد: سه منزل راه طی نمودند [علم خان و اسراء زندیه ] در منزل چهارم که مشهور به زاغج بوده نامداران زندیه را بنهج مسطور سوار الاغها کرد. ( مجمل التواریخ گلستانه ص 226 ).

زاغج . (اِخ ) یکی از منزلهای راه قدیم میان قلعه ٔ بیرمی کمازان و قلعه ٔ ارومیه بوده است . گلستانه آرد: سه منزل راه طی نمودند [علم خان و اسراء زندیه ] در منزل چهارم که مشهور به زاغج بوده نامداران زندیه را بنهج مسطور سوار الاغها کرد. (مجمل التواریخ گلستانه ص 226).


زاغج . [ غ ِ ] (اِ) بمعنی زاغ است که مرغ سیاه منقار سرخ باشد. (برهان قاطع) (آنندراج ). و سامانی گوید: مخفف زاغیجه و زاغچه است و زاغیژه نیز درست است . (آنندراج ) :
دلا بنال که رفتند بلبلان چمن
وطن گرفته بگلزار عکه و زاغج .

درویش سقا (از آنندراج ).


همین شاهد را برای زاغچ آورده اند. رجوع به زاغچ شود.

فرهنگ عمید

= زاغچه

زاغچه#NAME?


دانشنامه عمومی

مختصات: ۳۵°۴۸′۵۴″شمالی ۴۸°۳۵′۳۰″شرقی / ۳۵٫۸۱۵۰۹°شمالی ۴۸٫۵۹۱۶۶°شرقی / 35.81509; 48.59166
زاغج، روستایی از توابع بخش بزینه رود شهرستان خدابنده در استان زنجان ایران است.
این روستا در دهستان زرینه رود (خدابنده) قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن 1500 نفر (311خانوار) بوده است.

پیشنهاد کاربران

بنظرمن نام پرنده باید زاغ باشد که به جوجه آن زاغچه گفته میشود.


کلمات دیگر: