کوه سر
فارسی به انگلیسی
فرهنگ فارسی
کوه . کوهستان
لغت نامه دهخدا
کوه سر. [ س َ ] ( اِ مرکب ) کوه. کوهستان. ( از فهرست ولف ). کوهسار. سرکوه :
ز ره دامنش را بزد بر کمر
پیاده برآمد بر آن کوه سر.
بباید کنون خویشتن کرد راست.
پدید آمد از دور رخشان سپر.
از ایشان درخشنده شد کوه سر.
فردوسی ( شاهنامه چ بروخیم ج 3 حاشیه ص 800 ).
کوه سر. [ س َ ] ( اِخ ) دهی از بخش قصرقند که در شهرستان چاه بهار واقع است و 250 تن سکنه دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8 ).
ز ره دامنش را بزد بر کمر
پیاده برآمد بر آن کوه سر.
فردوسی ( شاهنامه چ بروخیم ج 4 ص 893 ).
چنین گفت کین کوه سر، خان ماست بباید کنون خویشتن کرد راست.
فردوسی ( ایضاً ص 897 ).
سپیده چو برزد سر از کوه سرپدید آمد از دور رخشان سپر.
فردوسی ( ایضاً ج 8ص 2595 ).
سواران پیاده به زرین کمراز ایشان درخشنده شد کوه سر.
فردوسی ( شاهنامه چ بروخیم ج 3 حاشیه ص 800 ).
کوه سر. [ س َ ] ( اِخ ) دهی از بخش قصرقند که در شهرستان چاه بهار واقع است و 250 تن سکنه دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8 ).
کوه سر. [ س َ ] (اِ مرکب ) کوه . کوهستان . (از فهرست ولف ). کوهسار. سرکوه :
ز ره دامنش را بزد بر کمر
پیاده برآمد بر آن کوه سر.
چنین گفت کین کوه سر، خان ماست
بباید کنون خویشتن کرد راست .
سپیده چو برزد سر از کوه سر
پدید آمد از دور رخشان سپر.
سواران پیاده به زرین کمر
از ایشان درخشنده شد کوه سر.
فردوسی (شاهنامه ٔ چ بروخیم ج 3 حاشیه ٔ ص 800).
ز ره دامنش را بزد بر کمر
پیاده برآمد بر آن کوه سر.
فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ج 4 ص 893).
چنین گفت کین کوه سر، خان ماست
بباید کنون خویشتن کرد راست .
فردوسی (ایضاً ص 897).
سپیده چو برزد سر از کوه سر
پدید آمد از دور رخشان سپر.
فردوسی (ایضاً ج 8ص 2595).
سواران پیاده به زرین کمر
از ایشان درخشنده شد کوه سر.
فردوسی (شاهنامه ٔ چ بروخیم ج 3 حاشیه ٔ ص 800).
فرهنگ عمید
سر کوه.
دانشنامه عمومی
کوه سر، روستایی است از توابع بخش نشتا شهرستان تنکابن در استان مازندران ایران.
این روستا در دهستان تمشکل قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۲۵۰ نفر (۵۰خانوار) بوده است.
▪آبشار کوهسر▪سرچشمه کوهسر
این روستا در دهستان تمشکل قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۲۵۰ نفر (۵۰خانوار) بوده است.
▪آبشار کوهسر▪سرچشمه کوهسر
wiki: کوه سر
کلمات دیگر: