معنی: نام فرزند طهماسب، ( اَعلام ) نام فرزند طهماسب و پدر بزرگ گرشاسب
اسم: اشناس (پسر) (فارسی)
معنی: نام افشین و چند تن دیگر
اشناس . [ اَ ] (اِخ ) نام افشین بود. ابوالفضل بیهقی آرد: در اخبار رؤسا خواندم که اشناس و او را افشین خواندندی ... به بغداد رسید. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 134). رجوع به افشین شود.
اشناس . [ اَ ] (اِخ ) یا شناس . نام پدر احمدبن محمدبن اشناس بود. رجوع به فهرست ابن الندیم شود.
اشناس . [ ] (اِخ ) شهری بحوالی جَنْد از بلاد ماوراءالنهر بود که الش ایدی آنرا فتح کرد. رجوع به تاریخ مغول اقبال ص 33 و نزهةالقلوب مقاله ٔ ثالثه ص 261 و تاریخ گزیده ص 379 شود : و چون بزیادتی مکاوحتی دست نیازیدند، قتل عام نکردند و بعد ازآن عازم اشناس گشتند. (جهانگشای جوینی ج 1 ص 68).
اشناس . [ اَ ] (اِ) یا اشناس . بگفته ٔ ازهری نامی عجمی است . (تاج العروس ).
اشناس . [ اَ ] (اِخ ) ابوجعفر اشناس از ولات مصر در روزگار عباسیان بودو از 219 تا 230 هَ . ق . فرمانروائی کرد. (از معجم الانساب و الاسرات الحاکمة تألیف زمباور ج 1 ص 41).
اشناس . [ اَ ] (اِخ ) سیوطی آرد: در سال 128 هَ . ق . الواثق باللّه اشناس ترکی را به سلطنت برگزید و وی را دو وشاح جواهرنشان و تاج گوهرنشانی ارزانی داشت و گمان میکنم واثق نخستین خلیفه ای بود که سلطانی تعیین کرد. (تاریخ الخلفاء سیوطی ص 226). و در ص 239 آرد: و در نخستین سال خلافت المعتز باللّه (152 هَ . ق .) اشناس که واثق اورا به سلطنت برگزید، درگذشت و از خود پانصدهزار دینار بجای گذاشت . و رجوع به عقدالفرید ج 4 ص 133 شود.
اشناس . [ اَ ] (اِخ ) موضعی است به کنار دریای فارس . (منتهی الارب ) (تاج العروس ).
اشناس .[ اَ ] (اِخ ) نام غلام متوکل بود. (انساب سمعانی ).
۱آشنا ۲فامیل و خویشاوند