توفيق دهنده , فيض بخش , بخشنده , رءوف , مهربان , دلپذير , زير دست نواز , خير خواه , خوشايند , مطبوع داراي لطف , خوشمزه , لذيذ , شيرين , شهوت انگيز
مترف
عربی به فارسی
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
مترف . [ م ُ ت َرْ رَ ] (ع ص )به نعمت پرورده . (آنندراج ). و رجوع به تتریف شود.
مترف. [ م ُ رِ ] ( ع ص ) بی راه گردیده از نعمت. ( از منتهی الارب ). نعمت که بی راه گرداندکسی را. ( آنندراج ). کسی که از روی خودسری اصرار به نافرمانی می کند. ( ناظم الاطباء ). || به نعمت پرورنده. ( از منتهی الارب ). و رجوع به اتراف شود.
مترف. [ م ُ ت َرْ رَ ] ( ع ص )به نعمت پرورده. ( آنندراج ). و رجوع به تتریف شود.
مترف. [ م ُ رِ / م ُ ت َرْ رِ ] ( ع ص ) به نعمت پرورنده. ( از منتهی الارب ). پرورنده به نعمت. ( آنندراج ). || مردی که وی را توانگری و نعمت بی راه می گرداند و بر باد می دهد. ( ناظم الاطباء ) ( از فرهنگ جانسون ).
مترف . [ م ُ رَ ] (ع ص ) گذاشته شده به طور خود هر چه خواهد کند. (منتهی الارب ) (آنندراج ). واگذاشته به میل خود و خواهش خود که هر چه خواهد کند || مغرور و خودبین و از خودراضی . (ناظم الاطباء). || بناز و نعمت پرورده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || ستمکار. (منتهی الارب ) (آنندراج ).
مترف . [ م ُ رِ ] (ع ص ) بی راه گردیده از نعمت . (از منتهی الارب ). نعمت که بی راه گرداندکسی را. (آنندراج ). کسی که از روی خودسری اصرار به نافرمانی می کند. (ناظم الاطباء). || به نعمت پرورنده . (از منتهی الارب ). و رجوع به اتراف شود.
مترف . [ م ُ رِ / م ُ ت َرْ رِ ] (ع ص ) به نعمت پرورنده . (از منتهی الارب ). پرورنده به نعمت . (آنندراج ). || مردی که وی را توانگری و نعمت بی راه می گرداند و بر باد می دهد. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ).