کلمه جو
صفحه اصلی

کردوسه

فرهنگ فارسی

گله بزرگ از اسبان یا عضو اندام

لغت نامه دهخدا

( کردوسة ) کردوسة. [ ک ُ س َ ] ( ع اِ ) گله بزرگ از اسبان. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). || عضو. اندام. ( ناظم الاطباء ). رجوع به کردوس شود. || هر استخوان دوگانه بند اندام چون دو کتف و دو زانو و جزآن. ج ، کُردوس. ( منتهی الارب ). هر استخوان دوگانه که در مفصل بهم متصل شوند. ( از اقرب الموارد ). هر دو استخوانی که در جای جدایی یعنی بند بیکدیگر رسند. ( ازشرح قاموس ). || هر استخوان آکنده گوشت. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). ج ، کَرادیس ، ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ) کَرادِس. ( اقرب الموارد ).

کردوسة. [ ک ُ س َ ] (ع اِ) گله ٔ بزرگ از اسبان . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || عضو. اندام . (ناظم الاطباء). رجوع به کردوس شود. || هر استخوان دوگانه ٔ بند اندام چون دو کتف و دو زانو و جزآن . ج ، کُردوس . (منتهی الارب ). هر استخوان دوگانه که در مفصل بهم متصل شوند. (از اقرب الموارد). هر دو استخوانی که در جای جدایی یعنی بند بیکدیگر رسند. (ازشرح قاموس ). || هر استخوان آکنده گوشت . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). ج ، کَرادیس ، (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) کَرادِس . (اقرب الموارد).


فرهنگ عمید

۱. دستۀ بزرگ سوار یا اسب.
۲. (زیست شناسی ) دو استخوان که با یک مفصل به هم متصل شده باشند.


کلمات دیگر: