( اسم ) مونث متحاب : سفارتخانه های دول متحاب. دربار همایون . جمع : متحابات .
متحابه
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
( متحابة ) متحابة. [ م ُت َ حاب ْ ب َ ] ( ع ص ) مؤنث متحاب. متحابه : سفارتخانه های دول متحابه دربار همایون. ( مرآت البلدان از فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به متحاب و متحابتین شود. || ( اصطلاح علم ریاضی ) اعداد متحابه همچون عدد «220» و «284» و در علم طلسمات خواص بسیاری برای اعداد متحابه قائلند. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). و رجوع به متحابان و «اعداد متحابه » شود.
متحابة. [ م ُت َ حاب ْ ب َ ] (ع ص ) مؤنث متحاب . متحابه : سفارتخانه های دول متحابه ٔ دربار همایون . (مرآت البلدان از فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به متحاب و متحابتین شود. || (اصطلاح علم ریاضی ) اعداد متحابه همچون عدد «220» و «284» و در علم طلسمات خواص بسیاری برای اعداد متحابه قائلند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به متحابان و «اعداد متحابه » شود.
فرهنگ عمید
دوست، یار.
پیشنهاد کاربران
هم پیمان. . .
کلمات دیگر: