کنج دهان، کرانه وادی یارودبار، اشداق جمع
جمع شدیق
جمع شدیق
شدق . [ ش َ دَ ] (ع اِ) فراخی کنج دهان . (منتهی الارب ). فراخی دهان . (از اقرب الموارد).
مولوی .
شدق . [ ش ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ اشدق و شدقاء. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
شدق . [ ش ُ دُ ] (ع اِ) ج ِ شدیق . (اقرب الموارد).