گلفهشنگ
فارسی به انگلیسی
stalactite
stalagmite
مترادف و متضاد
گلفهشنگ
فرهنگ فارسی
( اسم ) ۱ - ستونهای آهکی مخروطی شکل معلق در سقف غار ها که در نتیج. چکیدن آب سقف غار بوجود میاید . ۲ - آویز. یخهای مخروطی شکل زیر ناودانها که بشکل انتهای دم گاو در میاید : آب گلفهشنگ گشته از فسردن ای شگفت . همچنان چون شیش. ( شوش. دهخدا ) سیمین نگون آویخته . ( فرالاوی )
لغت نامه دهخدا
گلفهشنگ. [ گ ُ ف َ ش َ ] ( اِ ) آبی که در فروریختن از جای بلندی یخ بسته باشد مانند یخ زیر ناودان. ( برهان ) ( آنندراج ). آنرا دنگداله نیز گویند. ( فرهنگ رشیدی ) ( آنندراج ). آب فسرده بود که از ناودان فرودآید. ( اوبهی ). آب فسرده بود که از ناودان آن آب آویخته بودو آب گلفهشنگ نیز گویند. ( فرهنگ اسدی ) :
آب گلفهشنگ گشته از فسردن ای شگفت
همچنان چون شیشه سیمین نگون آویخته.
آب گلفهشنگ گشته از فسردن ای شگفت
همچنان چون شیشه سیمین نگون آویخته.
فرالاوی.
فرهنگ عمید
یخی که در زمستان در سر ناودان می بندد و آویزان می شود، دنگاله، دنگداله: آب، گلفهشنگ گشته از فسردن ای شگفت / همچنان چون شیشهٴ سیمین نگون آویخته (فرالاوی: شاعران بی دیوان: ۴۲ ).
پیشنهاد کاربران
آبشاری که یخ بسته است.
هر چیز روانی که از بلندی بریزد و بسبب سرما ویا نوع خود بعداز ریزش بدون وجود سرما ی شدید منجمد شود و روی هم انباشته شود و مخروطی تشکیل دهد.
هر چیز روانی که از بلندی بریزد و بسبب سرما ویا نوع خود بعداز ریزش بدون وجود سرما ی شدید منجمد شود و روی هم انباشته شود و مخروطی تشکیل دهد.
هر چیز گداختنی که دراز شده باشد چون شمش و شیش و گلفهشنگ -
شوشه همان شمش است در فارسی خوارزمی و فارسی پهلوی و فارسی پهلوی سورانی ( فارسی سورستان ) حرف واو و میم به هم دگرش داشتند مانند دمان و دوان و پرماسیده و ماسیده مویز و ممیز و میویز و میمیز و کاوس و کاموس چمان و چوان چم و چو ( در سورانی چاو شده ) و شوشه و شیشه هردو چون خون و خین توت و تیت لوت و لیت است
وآژه شمشیر نیز که در پهلوی به گونه شوشیر و شفشیر امده به گونه ای از تیغ میگفتند وگرنه در پارسی باستانی شمشیر را توره میگفتند که با تبر از ریشه اند شوشه شمشه گلفهشنگ و دنگداله و قندیل به اب افسرده دراز چه اویخته باشد چه در نه و هر گداخته ای که سرد شده باشد واژه های شیش شمش شفش شمشیر شوشه و شیشه از همین ریشه اند و گلفهشنگ که به گونه گل فخشنگ هم امده همان گل پخشنگ ااست گل پخش
شوشه همان شمش است در فارسی خوارزمی و فارسی پهلوی و فارسی پهلوی سورانی ( فارسی سورستان ) حرف واو و میم به هم دگرش داشتند مانند دمان و دوان و پرماسیده و ماسیده مویز و ممیز و میویز و میمیز و کاوس و کاموس چمان و چوان چم و چو ( در سورانی چاو شده ) و شوشه و شیشه هردو چون خون و خین توت و تیت لوت و لیت است
وآژه شمشیر نیز که در پهلوی به گونه شوشیر و شفشیر امده به گونه ای از تیغ میگفتند وگرنه در پارسی باستانی شمشیر را توره میگفتند که با تبر از ریشه اند شوشه شمشه گلفهشنگ و دنگداله و قندیل به اب افسرده دراز چه اویخته باشد چه در نه و هر گداخته ای که سرد شده باشد واژه های شیش شمش شفش شمشیر شوشه و شیشه از همین ریشه اند و گلفهشنگ که به گونه گل فخشنگ هم امده همان گل پخشنگ ااست گل پخش
کلمات دیگر: