کلمه جو
صفحه اصلی

نحور

فرهنگ فارسی

( اسم ) جمع نحر: آن قصایدراقلایدنحور فضایل ومحامدخودساخته بودند.
ناحر . نحر کننده .

لغت نامه دهخدا

نحور. [ ن ُ ] ( ع اِ ) ج ِ نحر. رجوع به نَحْر شود.

نحور. [ ن َ ] ( ع ص ) ناحر. ( المنجد ). نحرکننده. رجوع به نحر شود.

نحور. [ ن َ ] (ع ص ) ناحر. (المنجد). نحرکننده . رجوع به نحر شود.


نحور. [ ن ُ ] (ع اِ) ج ِ نحر. رجوع به نَحْر شود.


فرهنگ عمید

= نحر

نحر#NAME?



کلمات دیگر: