سازیست از مقیدات ذوات الاوتار و آن بر سه نوع است : الف - بشکل امرودی و کاسه آن معادل کاسه عود است و بر آن شش وتر بندند و دو وتر بیک آهنگ سازد و این حکم سه وتر دارد . ب - شش تایی است که کاسه کاسه و سطح آن معادل عود است ولی دسته وی از دسته عود درازتر وترهای آن برابر اوتار نوع اول باشد . ج - شش تایی است که بر سطح آن از سوی بالا وترهای کوتاه بندند و اصطحاب آن ها به طریق مطلقات کنند و آن ها کوتاه بنا به میل مباشر معین شود .
شش تا
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
ششتا. [ ش َ / ش ِ ] ( ص مرکب ، اِ مرکب ) ( اصطلاح موسیقی ) طنبور شش تار، مانند سه تا که طنبور سه تار را گویند. ( ناظم الاطباء ) ( از آنندراج ) ( از انجمن آرا ) ( از برهان ). طنبوره شش تار را گویند. ( فرهنگ جهانگیری ). شش تار. قسمی از ذوی الاوتار. ( یادداشت مؤلف ) :
چیست چندین طمطراق البته در دیر مغان
با نزاری با نوای زیر شش تا می خوریم.
چیست چندین طمطراق البته در دیر مغان
با نزاری با نوای زیر شش تا می خوریم.
نزاری قهستانی ( از جهانگیری ).
|| ( اصطلاح قمار ) شش بجول. ( از انجمن آرا )( از آنندراج ). قاب بازی با شش قاب. ( یادداشت مؤلف ). رجوع به شش قاب و شش پژول شود.فرهنگ عمید
شش تار، هرسازی که شش سیم داشته باشد.
پیشنهاد کاربران
شش تا
کلمات دیگر: