کلمه جو
صفحه اصلی

حده

عربی به فارسی

تيز فهمي , تيز هوشي


فرهنگ فارسی

دهی از دهستان میان آب بخش مرکزی شهرستان اهواز

لغت نامه دهخدا

حده. [ ح َدْ دِ ] ( اِخ ) دهی از دهستان میان آب ( بلوک عنافجه ) بخش مرکزی شهرستان اهواز است. در 8هزارگزی شمال خاوری اهواز و 3هزارگزی خاوری راه آهن کنار کارون واقع است. جلگه و گرمسیر است. 75 تن سکنه دارد. آب آن از رودخانه کارون ، محصول آن غلات و شغل مردم زراعت و گله داری و صنایع دستی قالیچه بافی است. راه در تابستان اتومبیل رو است. ( فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6 ).

حدة. [ ح َدْ دَ ] (اِخ ) قلعه ای است به یمن از حَبّیة و آن از اعمال حب ّ است . (معجم البلدان ). در قضاء حبیه از سنجاق عسیر. (قاموس الاعلام ترکی ). || نام منزلی میان جده و مکه و آن وادیی است دارای حصن و نخلستان و آب جاری و قدما آنرا حَدّاء می گفتند. (معجم البلدان ). رجوع به حَدّاء شود.


حدة. [ ح ِ دَ ] (ع مص ) (از «وح د») حِدَت . تنهائی . تنها بودن . یگانه بودن . یگانه شدن . (تاج المصادر). وحدت . و از آن است : علیحدة. یکتا و تنها ماندن . (منتهی الارب ). فعله من ذات حدته و علی ذات حدته و من ذی حدته ؛ یعنی از رای و دانش خود کرد آنرا. یقال : اعطِ کل واحد منهم علی حدة؛ ای علی حیاله و الهاء عوض عن الواو. (منتهی الارب ). یقال : بقی علی حدته ؛ ای متمیزاً عن غیره . (المنجد).


حدة. [ ح ِ دَ ] (ع مص ) حد بر کسی راندن . || از کاری بازداشتن . (زوزنی ). || (اِ) سنگی که بر آب فرونرود. (نزهة القلوب خطی ).


حدة. [ ح ِدْ دَ ] (ع مص ) شدت . تندی . || تیزی . (منتهی الارب ). || غَرْبة. (ذیل اقرب الموارد). || حرافت .


حدة. [ ح ُدْ دَ ] (ع اِ) اندکی از شیر و آب و جز آن . || پاره ای از هر چیزی . (منتهی الارب ).


دانشنامه عمومی

حده، روستایی از توابع بخش مرکزی شهرستان اهواز در استان خوزستان ایران است.
این روستا در دهستان عناقچه قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۳۹۶ نفر (۵۰خانوار) بوده است.


کلمات دیگر: